وبلاگ تخصصی فیلم های سینمایی و سریال های خارجی

عکس، پوستر، خلاصه داستان فیلم، شرح و نقد فیلم، موسیقی متن، زیر نویس و دانلود فیلم های سینمایی و سریال های خارجی

وبلاگ تخصصی فیلم های سینمایی و سریال های خارجی

عکس، پوستر، خلاصه داستان فیلم، شرح و نقد فیلم، موسیقی متن، زیر نویس و دانلود فیلم های سینمایی و سریال های خارجی

طبقه بندی موضوعی
The Bang Bang Club 2010
پیشنهاد مشابه

 

 

ژانر: درام تاریخی زندگینامه

کارگردان:

Steven Silver

بازیگران:

Ryan Phillippe

Malin Akerman

Taylor Kitsch

خلاصه داستان:

داستان واقعی چهار عکاس جنگ در کشورهای مختلف دنیا که یکی از آنها معروفترین عکس جنگ جهان را گرفت.

 

زیرنویس فارسی

 

 

برهنگی

برهنگیمواد مخدر- مشروبات الکلی

گویش نامناسبخشونت

 

 

 

 



 

سربرآوردن مخوف ترین سرویس جاسوسی تاریخ

 

 

 


دومین فیلم رابرت دونیرو (پس از "یک داستان برانکسی") براساس فیلمنامه ای از اریک راث است که پیش از این آثار موفقی همچون : "مونیخ" ، "علی" ، "خودی" ، "نجواگر اسب" ، "پستچی" ،" فورست گامپ" و ... را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. فیلم "چوپان خوب" درباره زندگی فردی به نام ادوارد ویلسن(مت دیمن)  است که نقش مهمی را در شکل گیری سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و عملیات سری آن در دهه 1960 ایفا می نماید. از ورای این قصه ، اریک راث به پس زمینه ها ، تاسیس و رشد سازمان" سیا" می پردازد و اهداف دیروز و امروزش را بر بستر ماجرایی ملودراماتیک در برابر مخاطب قرار می دهد. این پرداخت ، بسیار دقیق و در عین حال پیچیده صورت می گیرد ، به نحوی که کنش و واکنش های قصه به صورت پازلی در کنار یکدیگر قرار گرفته و مفهوم می یابند. داستان در طول زمانی اواسط آوریل 1961 و حمله مزدوران آمریکا به خلیج خوکها در کوبا (که بخشی از رهبری عملیات آن را ادوارد ویلسن برعهده دارد) تا شکست مفتضحانه آمریکا در عملیات فوق  و پس از آن تلاش برای یافتن عوامل نفوذی در سازمان سیا ، جریان دارد و در میانه آن با فلاش بک هایی به گذشته ادوارد ویلسن نقب می زند : از زمان کودکی و خودکشی پدرش تا عضویت در انجمن سری "اسکول اند بونز" (جمجمه و استخوان ها) به هنگام  تحصیل در دانشگاه "یال"  و از آن طریق راهیابی به دفتر خدمات استراتژیک  آمریکا (ساختار اولیه سازمان سیا ) برای پایه گذاری شبکه جاسوسی آمریکا در اروپا و سایر نقاط جهان تا ازدواج با خواهر یکی از اعضای انجمن سری "اسکول اند بونز" به نام "مارگرت (کلاور)" (با بازی آنجیلنا جولی در یکی از متفاوت ترین نقش هایش ) و تا ...

نخستین و شاید مهمترین چالش فیلم "چوپان خوب" از لحظه خودکشی پدر ادوارد آغاز می شود ، زمانی که در میانه آتش بازی جشن های چهارم جولای ، برای اولین بار ادوارد خردسال ، ناامنی را در زندگیش به عینه احساس می کند و این تقابل امنیت و ناامنی ، محور اصلی درونمایه "چوپان خوب" قرار می گیرد.

ادوارد نقل می کند که پدرش در آخرین دیدارشان و لحظاتی پیش از خودکشی ، وی را به جلب اعتماد دیگران نصیحت کرده که بدون آن هرگز نخواهد توانست در زندگیش به امنیت دست یابد. پس از آن و در بزرگسالی وی از بنیانگذاران سازمانی می شود که ادعای ایجاد امنیت برای جامعه آمریکا دارد اما این امنیت به قیمت ناامنی برای دیگر کشورها و خود شهروندان آمریکایی از جمله اساتید و دانشجویان و حتی خانواده ادوارد ویلسن تمام  می شود. از آنجا که وی براساس ماهیت شغلی اش ( که همواره نیز از سوی مقامات بالاتر به وی گوشزد می شود) ناچار از داشتن عدم اعتماد به دیگران است ، بنابراین قادر به خلق محیطی امن در اطراف و پیرامون خود نیست.

در اواخر فیلم وقتی ادوارد به کنگو رفته تا درباره ازدواج پسرش با دختری از آن کشور که زمانی جاسوس شوروی بوده است ، هشدار دهد ، به وی متذکر می شود که اگر چنین کاری انجام گیرد  ، دیگر نمی تواند از حمایت او برخوردار شده  و در نتیجه امنیتش مختل خواهد گردید. در این موقع است که ادوارد جونیور(پسرش)  با خشم پاسخ می دهد : "...امنیت؟! چیزی که هرگز در زندگیم نداشتم . چون همیشه نگران شما و کارهای مخفی تان بودم..."

این احساس ناامنی تا آنجا قوی بوده  که در صحنه ای از دوران کودکی ادوارد جونیور می بینیم وی در میهمانی شب سال نو در مراسم انجمن سری "اسکول اند بونز" بر روی زانوی بابا نوئل ، خود را خیس می کند.

"ناامنی" ،  موتیف احساسی اغلب صحنه های فیلم "چوپان خوب" به نظر می آید. در نخستین دیدار ژنرال ویلیام سالیوان(طراح سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا)  با ادوارد ویلسن برای اعزام وی  به خارج از کشور و تاسیس دفتر خدمات استراتژیک آمریکا در اروپا ، به وی یادآورمی شود که به هیچ کس نبایستی اطمینان نماید. (این همان نخستین اصل احساس ناامنی فردی و اجتماعی به شمار می آید. )از همین روست که ویلسن در تمام سالهای زندگی مشترک با همسرش ، همچون غریبه ای با وی رفتارنموده است ، چراکه نمی توانسته  به وی اطمینان کند. او  ناچار می شود که جاسوسی استادش در دانشگاه را بکند و سرانجام وسیله ای برای به قتل رسیدنش گردد ، حتی رییس خود ، فیلیپ آلن را تحت نظر بگیرد ، زیرا که به نظر ژنرال سالیوان پایش را از گلیمش درازتر کرده است. ادوارد  همواره تهدید جاسوسان بیگانه را بیخ گوشش حس می کند. سایه هراس آور مامور امنیتی شوروی با نام مستعار "اولیس" همیشه  در کنارش است. به طوری که حتی ناگزیر می شود تا حدودی با او کنار بیاید. اولیس در فیلمی خبری  در کنار یکی از استقلال طلبان آمریکای لاتین دیده می شود و مدتی بعد از آن  که یکی از جاسوسان سازمان سیا به عنوان متخصص عازم کشور مذکور می گردد تا در عملیات پخش کردن فوج ملخ های مخرب  در مزارع قهوه برای نابودی اقتصاد استقلال طلبان حاضر باشد  ، انگشت دست جاسوس اعزامی سازمان سیا در یک قوطی دربسته قهوه به دفتر ادوارد ویلسن می رسد تا همچنان او  وجود جاسوسان رقیب را بیخ گوش خود احساس کند. مترجم آلمانی دفتر خدمات استراتژیک آمریکا در سالهای پس از جنگ که ارتباط نزدیکی هم با ادوارد پیدا نموده ، مرتبط با اولیس در می آید و حتی وقتی ادوارد پس از سالها با تنها عشق زندگی اش (که ناکام مانده) مواجه می شود و ساعاتی را باوی می گذراند ، تعقیب و مراقبت دقیق عوامل اولیس از آنها و برداشتن عکس های افشاکننده از روابطشان ، باعث برهم ریختن زندگی مشترک ادوارد و همسرش می گردد.

موثرترین عملیات ایذایی اولیس علیه ادوارد ، جذب نمودن پسراو  (که قصد  عضویت در  سازمان سیا را هم دارد) به یکی از جاسوسان قدیمی ک.گ .ب است که علاوه بر لو رفتن عملیات آمریکا در خلیج خوک ها علیه کوبا ، دستاویزی جهت باج گیری از ادوارد هم می شود. لورفتنی که اکثر افراد حاضر در عملیات را در لیست سیاه خیانت قرار می دهد و این موضوع را هم فیلیپ آلن به ادوارد یادآور می شودو هم ریچارد هیز(دوستی که از زمان انجمن"اسکول اند بونز"همراه ادوارد بوده و بعدا هم در تاسیس سازمان سیا جلوتر از اوست) . اولیس علاوه بر به خدمت گرفتن اطلاعات پسر ادوارد در افشای عملیات فوق ، فیلم و عکسی نیز از صحنه به دام افتادن او در عشق جاسوسه سابق شوروی برای ادوارد و سازمان سیا می فرستد که همان موجب کشیده شدن پای ادوارد به صحنه خیانت و به خطر افتادن موقعیتش در سازمان سیا می گردد . مخمصه ای که  می تواند زمینه را برای بهره برداری های آینده سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی (ک . گ . ب) آماده تر سازد. فیلم و عکسی که در واقع قصه "چوپان خوب" با آن آغاز می شود. 

همه این فراز و نشیب ها ، زندگی یکی از مهمترین عوامل سازمان اصلی تامین امنیت برای آمریکا را در ناامنی مطلق قرار می دهد. این درحالی است که وی با اعتقاد کامل به آرمان ها و باورهای آمریکایی جهت ایجاد کشوری امن و آزاد ، زندگیش را در راه آن گذارده است  ، از تنها عشق زندگیش می گذرد ، سالها به دور از خانواده اش زندگی می کند و صمیمی ترین دوستانش را از دست می دهد تا اینکه بر عهد و پیمانش بماند ، اما آنچه برایش تحقق می یابد با آرمان ها و آرزوهایش فرسنگ ها فاصله دارد. در مقابل آن فداکاری ها ،  فروپاشی خانواده اش را به چشم می بیند (همان نهادی که در باورها و اعتقادات او و سایر دوستانش ، اساس جامعه و کشور آمریکا را تشکیل می دهد) فساد و انحراف در سازمان خود را مشاهده می کند و سرانجام خردشدن روحی و روانی تنها انسان مورد علاقه اش یعنی پسرخود را به جان می خرد. همه این ها وی را به آنجا می رساند که دیگر نه در خود و نه در سازمانی که برای حفظ آزادی و استقلال آمریکا و هموطنانش بوجود آورده بود ،  آرمان "چوپان خوب"  برای هدایت و کنترل امنیت سرزمین محبوبش ، آمریکا را نبیند.

دقت اریک راث بر جزییات قصه ، باعث بوجود آمدن فضای پرتعلیق ودر عین حال تراژیکی در طول اثر می شود. صحنه هایی که متخصصین سازمان سیا با کند و کاو برروی فیلم و عکس و نوار صدای ارسالی برای ادوارد ویلسن ، از ریزترین جزییات عکس ، به موقعیت جغرافیایی محل مورد نظر نزدیک می شوند را به نوعی می توان  اشل کوچکی از پرداخت کاراکترها ،  روابط و فضا سازی در فیلمنامه "چوپان خوب" توسط اریک راث دانست.

تصویری که وی در "چوپان خوب" از پدید آمدن و رشد سازمانی تحت عنوان سازمان سیا نشان می دهد ، بسیار حیرت انگیز و شگفت آور است . از آن انجمن سری" اسکول اند بونز" گرفته که بسیار شبیه جمعیت های زیرزمینی  و مخوف کوکلوس کلان ها و فراماسونرهاست و با آداب و آیین هراسناکی ، نمایش وفاداری برگزار می کند( مانند آنچه استنلی کوبریک در فیلم "چشمان بازبسته" نشان می داد) تا زیر پای گذاردن هرآنچه موازین اخلاقی و انسانی به شمار می آمده ، تحت عنوان "برای آمریکا"!

نکته جالب اینکه در اسطوره های آمریکایی همواره حافظان کیان و تاریخ آمریکا از چنین انجمن ها و جمعیت های مخفیانه و ترسناکی سربرآورده اند. حتی آنچنان که در تاریخ هرودت آمده ، اسپارتان های یونان  که در متون تاریخی آمریکا و غرب ، اسلاف شوالیه ها و سپس تفنگداران دریایی و مانند آن به شمار آمده اند ، در جمعیت سری و سخت آیینی متشکل بودند .این روایت  تاریخی در فیلم "300" نیز نشان داده می شود. در این فیلم می بینیم که اعضای جمعیت سری اسپارتان چگونه از کودکی با سخت ترین و دهشتناک ترین آموزش ها ، تربیت می شوند. آنها یکدیگر را به وحشیانه ترین صورت ، کتک می زنند ، شکنجه می دهند و در شرایط غیر انسانی آزمایش می نمایند.

اعضای انجمن سری"اسکول اند بونز" نیز مانند اسلاف تاریخی خود ، امتحانات دشوار و طاقت فرسایی را پشت سر می گذارند. در صحنه ای از فیلم ، ادوارد جوان همراه دیگر دوستانش در لجن و گل و لای دست و پا می زند و همچون گلادیاتورها با یکدیگر دست و پنجه نرم می کنند و عده ای از فارغ التحصیلان انجمن در حالی که بالای سرشان به تماشا نشسته اند ، به آنان می خندند و حتی برروی سر و صورتشان ، ادرار می کنند!

در ابتدای فیلم گفته می شود که بسیاری از رییس جمهورها ، معاونان آنها ، سناتورها ، و اساتید و مشاهیر آمریکا عضو این انجمن سری بوده اند تا از کشور آمریکا و اقتدار آن دفاع کنند. و با همین دلیل است که افراد جدید از جمله ادوارد ویلسن که دانشجوی دانشگاه یال است ، به عضویت در این انجمن دعوت می شوند. از همین انجمن است که نخستین افراد دفتر خدمات استراتژیک آمریکا در جنگ دوم جهانی برای خارج از مرزهای آن انتخاب می شوند که ادوارد هم یکی از آنهاست و برای اجرای ماموریتش به مدت 6 سال عازم لندن می شود.

این اعتقاد و باور متعصبانه به امریکا در صحنه گفت و گوی کازینودار فراری ایتالیایی  از کوبا به نام جوزف پالمی (بابازی غافلگیرکننده جو پشی پس از سالها) با ادوارد به روشنی مطرح می شود. وقتی ادوارد به پالمی اخطار می کند که بایستی آمریکا را ترک کند ، مگر اینکه با دولت آمریکا همکاری لازم را بنماید ، وی می گوید : "...می دانید که ما ایتالیایی ها خانواده مان را داریم و کلیسا. ایرلندی ها ، سرزمین شان را دارند و یهودی ها هم سنت هایشان را. حتی سیاهپوستان هم موسیقی خود را دارند. اما در مورد مردم شما چطور؟ شما چی دارید ؟" در اینجا  ویلسن پاسخ می دهد : "...ما ایالات متحده آمریکا را داریم . بقیه شما فقط تماشاگر هستید!" این آمریکاست که در باورهای امثال ویلسن ، در مرتبه اعلایی قرار دارد که حتی در آغاز سخنانشان در جلسات انجمن "اسکول اند بونز" ابتدا نام آمریکا را می آورند و سپس از خدا اسم می برند. این نکته را چند بار مارگرت (کلاور)  به کنایه مورد تاکید قرار می دهد.

ریچارد هیز که از انجمن "اسکول اند بونز" همراه ادوارد بوده ، در جمله ای می گوید :"...شخصی یکبار  از من پرسید که چرا در جلوی نام سازمان سیا حرف تعریف نمی گذارم (در زبان انگلیسی برای اسامی ناشناخته و نامعلوم حرف تعریف قرار می دهند) و من به او گفتم آیا شما در جلوی اسم خدا حرف تعریف می گذارید؟..."

اما در فیلم "چوپان خوب" اهداف تشکیل دفتر خدمات استراتژیک آمریکا و سپس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)  فراتر از ایجاد امنیت برای آمریکا تصویر می شود. البته اگر برای ماهیت کشوری تعریف امپراتوری یا امپریالیسم را در نظر بگیریم ، در آن صورت معنی امنیت آن در اشغال و استعمار دیگر کشورها و سرزمین ها معنا می یابد! همچنانکه امروز جرج بوش برای متقاعد کردن آمریکایی ها نسبت به حضور در افغانستان و عراق موضوع امنیت آمریکا را پیش می کشد و اینکه اگر به اشغال این کشورها پایان دهیم و نیروهایمان را بیرون بیاوریم  ، امنیت آمریکا برهم می خورد و بازهم بایستی در انتظار 11 سپتامبرهای دیگری باشیم!!

ژنرال ویلیام سالیوان (بابازی رابرت دونیرو ) هم در نخستین ملاقات با ادوارد ویلسن در سالهای آغازین جنگ دوم جهانی تقریبا چنین نظری دارد .(ملاحظه می فرمایید که دیدگاههای امپریالیستی بوش ریشه در تاریخ آمریکا دارد!!!) او می گوید آمریکا بایستی در این جنگ شرکت کند ، نه به خاطر جنگیدن و دفاع از سرزمین خودش که هزاران فرسنگ از میادین جنگ فاصله دارد ، بلکه از آن جهت که تقسیم دنیای آینده ، از میانه همین جنگ اتفاق خواهد افتاد و اگر آمریکا در صحنه نباشد ، چیزی از غنائم تقسیم شده را تصاحب نخواهد کرد. از همین رو شاهدیم که در اولین روزهای پس از جنگ جاسوسان آمریکا و شوروی در برلین و آلمان ویران شده ، در به در به دنبال دانشمندان آلمانی می گردند تا از وجودشان در ارتش خود بهره بگیرند و از قبل همین گشت و گذار ضد بشری است که آمریکا به امثال اوپن هایمر و بمب اتمش دست یافته و بوسیله آن شرم آورترین جنایت تاریخ ، یعنی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را مرتکب می شود.  اریک راث ، این حقیقت را مطرح می سازد که خوی امپریالیستی آمریکا از همان روزهایی که جهان در آتش جنگی خانمان سوز و وحشت انگیز می سوخت ، بر سایر گرایشات انسانی و یا اخلاقی اش غلبه داشت. به این معنی که آمریکا برای نجات بشریت از چنگال فاشیسم هیتلری وارد جنگ نشد.

راث اگرچه سعی می کند داستان خود را بر شخصیت های واقعی بنا نسازد ولی نتوانسته از مستند ساختن کاراکترهای اصلی فیلمنامه بگریزد. مثلا در سال 1940 روزولت ، رییس جمهوری وقت آمریکا ، یک وکیل دعاوی به نام ژنرال ویلیام داناوان را به انگلستان ، مدیترانه و بالکان گسیل داشت تا به طور غیر رسمی ، اطلاعاتی برایش جمع آوری کند. داناوان با اطلاعاتی که روزولت خواسته بود ، مراجعت کرد و در بازگشت توصیه کرد تا یک سازمان اطلاعاتی بوجود آید. دفتر هماهنگ سازی اطلاعات از این سازمان چهره گرفت و ژنرال داناوان رییس آن شد که این دفتر  در 13 ژوئن 1942 به دفتر خدمات استراتژیکی به ریاست داناوان و دفتر اطلاعات جنگی تقسیم شد. همین ویلیام داناوان است که در سال 1944 برای تاسیس یک آژانس مرکزی اطلاعات ، طرحی را به روزولت عرضه کرد. به نظر می آید ژنرال ویلیام داناوان در فیلم "چوپان خوب" همان ژنرال ویلیام سالیوان باشد که ادوارد ویلسن را به دفتر خدمات استراتژیک و تشکیل سازمان اطلاعات مرکزی فرا می خواند. همچنین به نظر می آید فیلیپ آلن نیز همان آلن دالس باشد که اساسا تبادل نظر با وی بود که در سال 1947 سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) را به وجود آورد . سازمانی که اساسش برای کسب اطلاعات و اخبار از سایر کشورها جهت اجرای عملیات مختلف و دخالت های گوناگون در جهت منافع آمریکا و گسترش قلمرو سیاسی و نظامی آن در سطح یک امپراطوری قدرتمند بود.

اما به راستی چه باور و اعتقادی در افکار آمریکایی ، این کشور را به مرحله ای کشانید که امروزه گفته می شود جهانخوارگی از ویژگی هایش است و به اصطلاح  بدون آن اموراتش نمی گذرد؟!

"ایدئولوژی آمریکایی" عنوان مقاله معروفی است از سمیر امین ، اقتصاددان مصری ـ فرانسوی. این مقاله نخستین بار چهار سال پیش در روزنامه الاهرام به چاپ رسید. سمیر امین در ابتدای مقاله با صراحت به خوانندگان خود هشدار     می دهد که خودفریبی را کنار بگذارند و عباراتی چون «دوستان آمریکایی ما»را به کار نبرند. قصد او آن است که نشان دهد در کشورهای توسعه نیافته ای نظیر مصر، آمریکا هرگز نمی تواند در چهره یک دوست ظاهر شود.  در اثبات این نظر او به فرهنگ سیاسی آمریکا می پردازد و آن را چنین تعریف می کند:

"فرهنگ سیاسی ، محصول دراز مدتِ تاریخ است. از این رو، فرهنگ سیاسی در هرکشور ، مختص همان کشور می باشد. فرهنگ سیاسی آمریکایی توسط فرقه های افراطیِ پروتستان در نیوانگلند (شمال شرقی آمریکا) شکل گرفت. این فرهنگ سیاسی علاوه بر این جنبه دینی، با این ویژگی ها مشخص می شود: قتل عام بومیانِ قاره آمریکا ، به برده کشیدن آفریقاییان، و ایجاد اجتماعات متعددی از مهاجران که ، مرحله به مرحله، طی قرن نوزدهم به قاره آمریکا رفته اند و میان شان افتراق های قومی وجود داشته است."

با چنین مشخصاتی ، سمیر امین فرهنگ سیاسی آمریکا را در اساس ، فرهنگی مبتنی بر بنیادگرایی دینی تعریف می کند. این تعریف ، درست نقطه مقابل تعریفِ رایج از آمریکاست ،  به عنوان کشوری سکولار و مبتنی بر دموکراسی لیبرالی که در آن جدایی دین و دولت  امری پذیرفته و نهادینه شده است.

سمیر امین در توضیح دیدگاه خود در باره فرهنگ سیاسی آمریکایی می نویسد: «اصلاحات دینی در مسیحیت ،مشروعیت عهد عتیق را احیاء کرد، همان مشروعیتی که کاتولیسیسم و کلیسای ارتدوکس آن را به حاشیه رانده بودند. به حاشیه راندن عهد عتیق توسط کاتولیسیسم ، هنگامی صورت گرفت که مسیحیت با قطع رابطه با یهودیت تعریف شد. اما پروتستانها بار دیگر جایگاه مسیحیت را به عنوان جانشینِ راستین یهودیت احیا کردند. شکل مشخص پروتستانتیسمی که به آمریکا آمد در نیوانگلند ، شمال شرقی آمریکا تا همین امروز ایدئولوژی آمریکایی را شکل      می بخشد. ابتدا، این ایدئولوژی، با رجوع به نصّ کتاب مقدس ، مقهور کردن قاره جدید را مشروعیت بخشید. در گفتار فرهنگی آمریکای شمالی، مضمون توراتی ـ انجیلیِ تسخیرِ خشونت بارِ ارض موعود توسط اسرائیل مدام تکرار می شود. سپس ، آمریکا مأموریتی را که از سوی خدا به آن محول شده بود به سراسر پهنه عالم تعمیم داد. مردم آمریکای شمالی خود را «قوم برگزیده» به شمار می آورند ـ در عمل مترادف اصطلاح فاشیستی نژاد برتر «هِرن فولک» در زمان نازی ها در آلمان- این همان خطری است که ما امروزه با آن روبرو هستیم. و به همین دلیل است که امپریالیسم آمریکایی به مراتب درنده خوتر از امپریالیسم های پیشین است که اکثرشان هرگز مدعی نبودند که مأموریتی الهی را به اجرا گذاشته اند" بنابراین، اگر بخواهیم نظر سمیر امین را خلاصه کنیم باید بگوییم سیاست های ایالات متحده در جهان و نقش امپریالیستی آن ، علاوه بر اینکه کارکردی از حرکتِ انباشتِ سرمایه است ، ثمره ایدئولوژی دینیِ پروتستانتیسم بنیادگرا نیز هست. همان پروتستانیسمی که در جمعیت های سری مانند کوکلوس کلان ها ، فراماسونرها ، "اسکول اند بونز" و بالاخره سازمان سیا متبلور می شود. از همین جاست که سیاست ها و روش های امپریالیستی آمریکا در طول تاریخ آن خصوصا  70 سال اخیرش کاملا توجیه پذیر می نمایاند . به طوریکه خوی جهانخوارگی اساسا جزو ماهیت حکومت آمریکا در می آید.   همان پروتستانیسمی که در جمعیت های سری مانند کوکلوس کلان ها ، فراماسونرها ، "اسکول اند بونز" و بالاخره سازمان سیا متبلور می شود. از همین جاست که سیاست ها و روش های امپریالیستی آمریکا در طول تاریخ آن خصوصا  70 سال اخیرش کاملا توجیه پذیر می نمایاند . به طوریکه خوی جهانخوارگی اساسا جزو ماهیت حکومت آمریکا در می آید.

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">