ژانر: درام
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان: بکا و هوآی زوجی هستند که هشت ماه پیش جیمی، کودک چهار ساله شان را در یک سانحه رانندگی از دست داده اند. آنها سعی دارند تا با مرگ فرزندشان کنار بیایند و به زندگی عادی ادامه بدهند، اما این اتفاق زندگی بکا را دستخوش تغییر بزرگی کرده است و با وجود تلاشش برای داشتن زندگی عادی موفقیت چندانی به دست نمی آورد.
هوآی از بکا می خواهد که دوباره بچه دار بشوند، اما بکا حاضر به قبول این کار نیست. بکا شغلش را رها کرده و دیگر در جمع دوستانش حاضر نمی شود و بیشتر وقتش را در خانه و به امور خانه داری می گذراند. هوآی و بکا سعی می کنند تا رفتاری عادی داشته باشند و نشان دهند که همه چیز مرتب است. بکا و هوآی هر هفته در جلسه ای شرکت می کنند که در آن والدینی که وضعیتی مشابه آنها دارند، دور هم جمع می شوند و درباره مشکلاتشان در جمع صحبت می کنند. اما برخلاف هوآی، بکا علاقه چندانی برای شرکت در این جلسات ندارد. بکا خبردار می شود که خواهرش، ایزی باردار شده است. بنابراین لباس های جیمی را جمع می کند تا برای ایزی ببرد. اما ایزی از قبول آنها سرباز می زند و علاقه ای به حرکت خواهرش نشان نمی دهد. بکا ناراحت می شود و در نهایت لباس ها را به صندوق خیریه می دهد.
بکا در فروشگاه به طور اتفاقی با جیسون، همان پسر جوانی که عامل مرگ پسرش شده بود، رو به رو می شود و او را می شناسد. بکا برای چند روز جیسون را از مدرسه تا خانه و برعکس تعقیب می کند و سرانجام تصمیم می گیرد تا با او صحبت کند.
جیسون برای اتفاقی که افتاده از بکا معذرت خواهی می کند و سعی می کند با او همدردی کند. او به بکا می گوید که در حال طراحی یک کتاب کمیک است و بکا از او می خواهد تا بعد از تمام شدن کتاب آن را به او نیز نشان بدهد.
بکا به طور اتفاقی فیلمی از پسرشان را که در گوشی هوآی است پاک می کند و همین باعث می شود تا دعوای جدی بین آنها پیش بیاید و هرکدام دیگری را مقصر مرگ پسرشان بدانند. این امر باعث دوری بیش از پیش آنها می شود. بکا به ملاقات هایش با جیسون ادامه می دهد و با او درباره پسرش و برنامه های جیسون برای آینده اش صحبت می کنند.
هوآی و بکا تصمیم می گیرند تا همه وسایل پسرشان را از اتاقش جمع کنند و خانه را نیز برای فروش می گذارند.
جیسون برای دادن کتاب به بکا، بی خبر به خانه بکا می آید و هوآی با دیدن او و فهمیدن این موضوع که بکا چندین بار با او دیدار کرده است، از کوره درمی رود و جیسون را بیرون می کند.
بکا و جیسون بار دیگر با هم ملاقات می کنند و جیسون شهر را ترک می کند تا به دانشگاه برود.
بکا و هوآی تصمیم می گیرند تا یک مهمانی خانوادگی بگیرند و یک عصر خوب را در کنار خانواده شان بگذرانند.