ژانر: حادثه ای علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
در 1944 دکتر اشمیت در کمپ آلمانی ها در لهستان کودکی را می بینید که در زمان جدا شدن از والدینش با کمک نیروی ذهنی در آهنی را خم می کند. اشمیت، لینشر را به دفترش می آورد و از او می خواهد همان کار را با سکه ای انجام بدهد و وقتی کودک نمی تواند این کار را انجام بدهد، مادر او را می کشد، در نتیجه قدرت مغناطیسی لینشر آشکار می شود.
زاویر قدرت تله پاتی دارد و بعد از آشنایی با راون که یک تغییر شکل دهنده است، درباره جهش ژنی مطالعه می کند.
در 1962 لینشر که دیگر بزرگ شده است، به دنبال اشمیت می گردد تا از او انتقام بگیرد. زاویر در دانشگاه آکسفور پایان ناماه اش درباره جهش ژنی را منتشر می کند. اشمیت که با استفاده از جهش ژنی سنش را حفظ کرده است، با نام جدید شاو به همراه دوستانش مشغول انجام کارهایی در لس آنجلس هستند. سناتور هندری در اتاق جنگ ارتش اعلام می کند که آمریکا بمب های هسته ای را در ترکیه کار گذاشته است. شاو هندری را می کشد.
مک تارگت از سی ای ای زاویر و راون را متقاعد می کند تا به سیا بپیوندند. مدیر سیا با نام مستعار « مردی با کت سیاه» که از پشتیبانان مالی جهش ژنی است، آن دو را به انجمن ایکس دعوت می کند. زاویر، لینشر را پیدا می کند و او را نیز به انجمن می آورد. زاویر، لینشر و راون گروهی از افراد را دور هم جمع می کنند تا با کمک آنها به سراغ شاو بروند.
زمانی که فراست برای دیدار با ژنرال روسی می رود، زاویر و لینشر او را دستگیر می کنند. در این میان عزازیل، ریپتاید و شاو به انجمن ایکس حمله می کنند و گروهی را می کشند. زاویر جهش یافته های باقی مانده را به عمارت خانوادگی اش می برد تا به آنها تعلیم بدهد. در مسکو، شاو ژنرال روسی را وادار می کند تا در کوبا بمب هسته ای نصب کند.
در طول بحران بمب گذاری در کوبا، رئیس جمهور آمریکا مسیر ورود کشتی های باری به کوبا را می بندد تا مانع ورود بمب به این کشور بشود. شاو برای در امان ماندن از ذهن خوانی زاویر کلاه خاصی را به سر می گذارد و به همکاری با اتحادیه شوری می پردازد تا مطمئن شود که عملیات بمب گذاری با موفقیت انجام بشود و جنگ جهانی سوم به راه بیفتد و او بتواند به جهش یافته ها تسلط پیدا کند.
در جنگی که بین جهش یافته ها و شاو پیش می آید، لینشر موفق می شود تا کلاه شاو را بردارد و زاویر با قدرت ذهنی اش مانع حرکت او می شود. برخلاف مخالفت زاویر، لینشر با فرو کردن سکه ای آلمانی در مغز شاو او را می کشد.
ترس از جهش یافته ها سبب می شود تا ناوگان دریایی به سمت آنها بمب اندازی کند. در کارزار جنگ، زاویر تلاش می کند نگذارد لینشر ناوگان دریایی را نابود کند. مک تارگت لنشر را هدف می گیرد، اما گلوله منحرف می شود و به ستون فقرات زاویر برخورد می کند. لینشر پشیمان، به همراه دوستانش آنجا را ترک می کند. زاویر و جهش یافته ها به عمارت برمی گردند و او در آنجا مدرسه ای تأسیس می کند.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
سفید برفی (کریستن استوارت) در کودکی یتیم می شود و تحت نظارت ملکه ای ظالم و زیبارو (چارلیز ترون) بزرگ می شود. ملکه راولا با پدر سفید برفی ازدواج کرده و همان شب عروسی او را به قتل رسانده است. سفید برفی در برج شمالی قصر زندانی شده است و راولا بر مایملک او حکمرانی می کند. وقتی سرانجام فرصتی برای فرار پیش می آید، سفید برفی آن را غنیمت می شمرد و راهی جنگل تاریک می شود. آنجا با شکارچی (کریس همزورث، که به جای پُتک تبری بر دوش دارد) ملاقات می کند. شکارچی موافقت می کند در ازای مبلغی به عنوان پاداش، او را تا عمارت یک دوک مخالف با حکومت همراهی کند. دوک مدت هاست به کسانی که قربانی عملیات تصفیه ی حکومت از عناصر ناهمگون که از اقدامات مورد علاقه ی روالاست، پناه می دهد. آنها طی مسیر خود با یک ترول، تعدادی پری افسانه ای، گروهی کوتوله (که در ابتدا هشت نفر بوده اند) و یک گوزن نر سفید روبرو می شوند و از سوی دیگر برادر ملکه، فین (سم سپروئل) و سربازان سلطنتی در تعقیب آنها هستند.
ژانر: هیجانی علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
داستان فیلم در مورد دانشمندانی است که پس از تحقیقاتشان به علائم خاصی می رسند ، که از نوعی رابطه بین زندگی بر روی زمین و انسان و موجودات سیاره و کهکشان های دور خبر میدهد . آنها با سفینه ای به نام Prometheus برای بررسی زندگی موجودات بیگانه سفری دراز رو آغاز می کنند. در مقصد ، آنها با ترسی مواجه می شوند که نه تنها آنها، بلکه کل بشریت رو تهدید می کند .
کارگردان :
بازیگران:
خلاصه داستان:
اگر جاناتا سویفت(1745-1667) ، نویسنده ی ایرلندی کتاب سفرهای گالیور، از قبر بیرون می آمد و به تماشای فیلم سفرهای گالیور می رفت، قطعاً از شرکت فیلمسازی فاکس قرن بیستم در خواست می کرد که نام اش از تیتراژِ این فیلم ضعیف و بی ارتباط با کتاب برداشته شود.
تفاوت میان فیلم و کتاب بسیار زیاد است.کتاب سفرهای گالیور که در سال 1736 چاپ و منتشر شد، شاهکاری است که منتقدان آن را با آثارِ هجایی رابله مقیاس کرده اند. سویفت مانند همه ی نویسندگان بزرگ هجو پرداز ، با هدف جذب گسترده ی خوانندگان، اندیشه ی خود را در قالب اساطیر مردمی نزدیک به داستان های تخیلی کودکان تصویر کرد. سفرهای گالیور سویفت اثری بود علیه کلاسیسم مورد ستایش نخبگانِ محافظ کار؛ اثری از ارزش های کاذب در علم و هنر و پوزیتویسمِ انگلیسی را به هجو کشید، مشتِ سیاستمداران دروغ پرداز را باز کرد و از بحران های پیش روی جهان خبر داد.
ژانر: علمی تخیلی حادثه ای ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان: به نظر می رسد فیلم Hunger Games با مأموریتی مهم وارد گود شده است. حالا که مجموعه فیلم های هری پاتر به پایان رسیده اند و مجموعه ی گرگ و میش هم در شرف به اتمام رسیدن است، این فیلم قصد دارد خلأ به وجود آمده در دنیای طرفداران این نوع آثار سینمایی را پر کند. طبق آمار مجموعه کتاب های Hunger Games میان گروه سنی جوانان و نوجوانان از محبوبیت مناسبی برخوردار است اما مانند آثار جی.کی رولینگ یا استفنی میر فروش خیره کننده ای نداشته است. با این وجود از نظر کلی، فیلم Hunger Games در مقایسه با اولین نسخه های اقتباس شده از هر یک از این مجموعه کتاب ها، در جایگاه برتر قرار می گیرد. این فیلم با اندک اختلافی فیلم «هری پاتر و سنگ جادو» ساخته ی کریستوفر کلمبوس را پشت سر می گذارد و برتری آن نسبت به «گرگ و میش» ساخته ی کاترین هاردویک قابل ملاحظه تر است. فیلم Hunger Games ریتم تندی دارد و جزئیات داستان آن در نهایت ظرافت و دقت کنار هم چیده شده اند، و مهم تر از آن مانند سایر فیلم های برتر ژانر علمی- تخیلی، در زمینه ی داستانی فیلم به موضوعات مهمی اشاره می شود. برخی از نکات داستان تقلیدی به نظر می رسند و بعضی از عناصری که برای پیشبرد طرح قصه به کار رفته اند از داستان های دیگر وام گرفته شده اند، با این وجود نتیجه جذاب و دیدنی از کار درآمده است. طرفداران این نوع فیلم ها مشعوف خواهند شد. آنهایی هم که زیاد اهل این مجموعه ها نیستند، بد نیست فرصتی به این فیلم بدهند، شاید خوششان بیاید.
کارگردان:
بازیگران:Alex Veadov
خلاصه داستان:فیلمی مانند قانون شجاعت نشان دهنده تعاملی بالا و سازنده میان دنیای سینما و بازیهای کامپیوتری است. به این صورت که از یک سو شیوه روایت بازیهای کامپیوتری هرچه بیشتر سبک و سیاق سینمایی به خود میگرید و از سویی دیگر همین بازیها منبعی میشوند برای اقتباسهای سینمایی. قانون شجاعت هم نمونه ای این هم تعامل است. به طوری که هنگام دیدن آن احساس میکنی که باید کنترل سربازهای حاضر در فیلم را بدست بگیری و خودت علیه دشمن بجنگی. شخصیتها و روایتهای فیلم نیز در واقع در غالب ماموریتهای مختلف، تکه های نه چندان به هم مرتبط هستند که انگار پس از اتمام یکی وارد مرحله بعدی میشوی!
ژانر: حادثه ای علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
نیروی دریایی ایالات متحده در کنار گروهی از متحدین خود در جزایر هاوایی مشغول تمرینات نظامی هستند و در همین حین گروهی از موجودات فضایی دشمن خود سوار بر سفینه های فضایی غول آسای خود سر می رسند و روی آب های اقیانوس فرود می آیند. تجهیزات نظامیِ نیروی دریایی به هیچ وجه در حدی نیست که آنها بتوانند در مقابل مهاجمان از زمین دفاع کنند. اما، خدا را شکر، یک افسر تازه وارد و قانون شکن (با بازی تیلور کیچ/Taylor Kitsch) و دختر یکی از دریاسالاران (با بازی بروکلین دکر/ Brooklyn Decker) و چندین قهرمان موقتی دیگر حضور دارند که شهامت و عظمت ناگهان سرتاپای آنها را فراگرفته و به تدریج راهی برای غلبه بر این مهاجمین به ظاهر شکست ناپذیر پیدا می کنند. حتی «ریحانا/Rihanna» که در نقش یک افسر جزء ظاهر شده که در استفاده از اسلحه های بزرگ مهارت دارد، به کمک آنها می آید.
کارگردان:
بازیگران:
Nicolas Cage
خلاصه داستان:
فصل
جادوگر می توانست فیلم خوبی درباره ی دو فصل سیاه در تاریخ غرب باشد: جنگ
های صلیبی و شکار جادوگران: بهانه ی جنگ های صلیبی که برای بیش از دو قرن
در نوبت های متوالی ادامه پیدا کرد اختلاف میان مسیحیان و مسلمانان بر سر
اماکن مقدس در بیت المقدس (اورشلیم) بود. این جنگ ها خرابی ها و ویرانی های
بسیاری چه برای عیسویان و چه برای مسلمانان از پی آورد. دیگر فصل تاریک و
سیاه در تاریخ غرب مربوط به شکار جادوگران است که دبورا بکراش در کتاب
تفتیش عقاید درباره ی آن می نویسد:«شاید حدود یک میلیون نفر، که عمدتاً هم
زنان بودند، قربانی جنون شکار جادوگران در قرون وسطی شدند. این پدیده ی
اجتماعی در اواخر قرن چهار دهم میلادی آغاز شد و برای حدود سیصد سال فکر و
خیال اروپائیان را تسخیر کرد. طی این دوره، قحطی و بلاهایی نظیر طاعون سیاه
سبب از دست رفتن جان میلیون ها نفر شد و جنگ های داخلی و مذهبی بسیاری در
جریان بود.» به قول کارل استفنسونِ مورخ، «به لحاظ روانشناختی، افزایش باور
به جادوگری را می توان نتیجه ی افزایش بدبختی و نارضایتی در آن سال ها
دانست.» بمن(نیکلاس کیج) و فلسون(ران پرلمن) دو جنگجوی صلیبی هستند. این دو
رفیق بیش از دوازده سال، مومنانه در صفوف جنگجویان صلیبی شمشیر زده اند.
اما حالا هر دوی آنها در درستی و حقانیت ایمان مذهبی خویش دچار شک و تردید
شده اند. بمن و فلسون به این نتیجه رسیده اند که این کشتار ها و خونریزی ها
تماماً بیهوده بوده است. آنها ناگهان تصمیم می گیرند که از ادامه ی جنگ
خودداری کرده و به خانه های خود بازگردند. اما آنها در مسیر بازگشت به خانه
با کاردینال سالخورده ای به اسم دامبروز( کریستوفر لی) مواجه می شوند.
کاردینال دامبروز، از وجودِ این دو فراریِ مرتد برای انتقال دادنِ
دختری(کلر فوی) که متهم به جادوگری است به صومعه ای در دوردست استفاده می
کند. این دختر قرار است در این صومعه توسط راهبان محاکمه و کشته شود.
کاردینال معتقد است که این دختر جادوگر عامل بروز« طاعون سیاه» بوده و با
محاکمه و کشتن وی می توان جلوی رشد و گسترش «طاعون سیاه» را گرفت. اما این
سفر پر از انواع موانع خطرناک است: عبور از روی یک دره با استفاده از یک پل
ریسمانی به شدت نامطمئن، مواجهه با گله ی عظیم گرگ ها و ...
فصل
جادوگر معجونی است از ژانرهای تاریخی، ترسناک و دو رفیق. غالب صحنه های
فیلم در تاریکی یا نور کم روز فیلمبرداری شده است.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«شما که بدینجا قدم می نهید، از هر چه امید نام دارد دست بشویید.» دانته، کمدی الهی (دوزخ)
حریم به ژانر فیلم های «انسان در برابر طبیعت» تعلق دارد؛ فیلم هایی که در آنها بقای ساده ی انسان و جان به در بردن او از یک وضعیت دشوار و خطرناک طبیعی، تماشاگر را دستخوش هیجان و اضطراب می کند. فیلم های خوب ژانر «انسان در برابر طبیعت» از حیث خلق هیجان و اضطراب هرگز هیچ دست کمی از فیلم های ژانر «هیجانی» نداشته اند.
جیمز کامرون، سازنده ی تایتانیک و آواتار، یکی از تهیه کنندگان حریم بوده است و فیلم با جمله ی «محصولی از جیمز کامرون» آغاز می شود. در تبلیغات حریم نیز روی اسم کامرون تأکید زیادی شده است. سه بعدی بودن حریم و حضور کامرون در پشت صحنه ی تولید فیلم بلافاصله این انتظار را در تماشاگر ایجاد می کند که کیفیت سه بعدی حریم در حد و اندازه ی آواتار باشد. گر چه حریم به این توقع تماشاگر پاسخ مثبت نمی دهد اما تکنیک ها یا بهتر بگویم تکنولوژی فیلمبرداری سه بعدی فیلم در زیر آب، در حد بالایی است.
حریم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده. اندرو وایت که یکی از نویسندگان فیلمنامه ی حریم بوده، چند سال پیش به هنگام غواصی در غارهای تحت الارضی به همراه چهارده غواص دیگر برای مدت دو روز در یک غار گیر افتاده و قادر به خروج از آن نبود. فیلم حریم مایه ها و مضامین اصلی خود را از همین ماجرای واقعی گرفته است؛ هر چند که جزئیات خاصی بنا به ضرورت های سینمایی به قصه ی فیلم اضافه شده است. فیلم گر چه دارای یک رابطه ی پدر و پسری است که هسته ی احساسی فیلم را به خود اختصاص داده، اما اصل کار در جای دیگری است: تلاش پنج انسان برای نجات جان خود از یک شرایط دشوار طبیعی و سر باز زدن آنها از تسلیم شدن در برابر یأس و نومیدی. در واقع همین وجه فیلم آنقدر جذاب از کار در آمده که کلیشه های موجود در پرداخت کاراکترهای فیلم را به حاشیه برده است.
قصه فیلم درباره ی پنج کاراکتری است که در غارهای تحت الارضی «اسا-آلا» در کشور گینه ی نو گرفتار شده اند. این گروه برای یک مأموریت اکتشافی به منظور کشف سیستم ارتباطی این غارها، که بزرگ ترین و گسترده ترین سیستم ارتباطی غارها در جهان ماست، به گینه ی نو رفته اند. رهبر گروه فرانک مگوئیر (ریچارد راکسبورگ) متخصص در اکتشاف غارهاست. جاش (رایس ویکفیلد)، پسر17 ساله ی فرانک که رابطه ی پر چالشی با او دارد، پدرش را در این سفر اکتشافی همراهی می کند. سه عضو دیگر گروه عبارتند از: جورج (دن وایلی)، همکار قدیمی فرانک، کارل هرلی (ایون گروفاد)، میلیاردر ماجراجویی که هزینه ی سفر را تأمین کرده است؛ و ویکتوریا (آلیس پارکینسون) دختر جوان کوهنورد اما بی تجربه ای که نامزد کارل است. تعارض های میان شخصیت ها به صورت فرمولی و کلیشه ای بیان شده، هر چند که این تعارض ها نهایتاً تحت الشعاع تلاش و مبارزه ی پیگیرانه ی اعضای گروه برای نجات جان هایشان از آن غار مرگبار قرار می گیرد. قدرت فیلم در توانایی اش برای به زور بیرون کشیدن تنش حتی از موقعیت های به ظاهر عادی و معمولی است. حس خطر و اضطرار هرگز در طول فیلم کاستی نمی گیرد؛ هر چند که متأسفانه عناصر دراماتیک فیلم چندان قوی نیست. تعارض کلیشه ای پدر و پسر به یک نتیجه ی قابل پیش بینی ختم می شود. روابط میان دیگر شخصیت ها هم کم رمق از کار در آمده است. در واقع می توان گفت که توانایی آلیستر گریرسون، کارگردان حریم، بیشتر در حیطه ی آفریدن تنش و تعلیق در گودال ها و تونل های تاریک غار است تا آفریدن درام های انسانی.
فیلم عیب های دیگری هم دارد. موقعیت مکانی غار به درستی مشخص نشده و به همین دلیل تماشاگر تصور درستی از جهت ها و مسیرهای حرکتی به دام افتادگان در حفره ها و تونل های غار ندارد. به این ترتیب نمی توان به درستی یا دقیقاً پی برد که در داخل این تونل ها چه اتفاقی دارد می افتد. سطح بازیگری فیلم متوسط و معمولی است. فیلم با یک پایان بندی مناسب و حرفه ای به پایان می رسد و نهایتاً این توفیق را پیدا می کند که به رغم تمامی ضعف ها و کمبودهایش، برای مدت 90 دقیقه تماشاگران را در تعلیق و اضطراب نگه دارد.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
آینده ی
نامعلوم. «دیوید» (آزمنت)، یک بچه روبات است و طوری طراحی شده که عشق و
عاطفه را تجربه کند. او فرزند «مانیکا» (اوکانر) و «هنری» (روباردز)، یکی
از کارمندان شرکتی است که این بچه روبات را ساخته است. قرار شده «دیوید»
جای پسر در اغما فرو رفته ی این زوج را بگیرد؛ ولی وقتی پسر طبیعی شان به
هوش می آید و به خانه بر می گردد، «دیوید» که در جنگل رها شده، تصمیم می
گیرد به «بچه ای واقعی» تبدیل شود...
قصه
ی اولیه یا در واقع ارثیه ای که استنلی کوبریک برای اسپیلبرگ گذاشت، تبدیل
به فیلمی شد که کوبریک قطعا نمی توانست کارگردانش باشد (و معلوم هم نبود
که از آن خوشش بیاید)، هوش مصنوعی آینده ای را تصویر می کند عاری از انسان،
زمانی که حافظ خاطره ی انسانیت، یک روبات انسان نماست.