کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
زنبورسبز یک نمایش رادیویی محبوب بود که از سال 1936 تا 1952 از شبکه های رادیویی آمریکا پخش می شد. در دهه ی چهل و سپس در دهه ی شصت میلادی بر همین اساس سریال های تلویزیونی ای ساخته و عرضه شد. زنبور سبز اولین فیلم سینمایی هالیوودی است که بر اساس این منبع ساخته و عرضه شده است.
فیلم کلان بودجه ی 130 میلیون دلاری زنبور سبز در حالی به روی پرده ی سینماها آمده که سوپر قهرمان ها طی چند سال گذشته کمترین حضور را بر پرده ی سینماها داشته اند. اما زنبور سبز به دلیل ضعف های آشکارش حضور موفقی برای فیلم های سوپرقهرمانی نیست. فیلم در واقع بیش از هر چیز تلاشی بوده برای جلوه گری بازیگر اصلی اش، ست روگن؛ بازیگری که در نگارش فیلمنامه ی فیلم نیز مشارکت داشته است. زنبور سبز در طیف فیلم های سوپرقهرمانی که یک سرش به «کمدی» و سر دیگرش به «تلخی» ختم می شود، به سر «کمدی» نزدیک تر است. با این حال، زنبور سبز فاقد طنز و هجو خلاقه ی فیلم های سوپر قهرمانی «کمیکی» از نوع اردنگی است؛ فیلم هایی که می خواهند در ژانر سوپر قهرمانی دست به کلیشه شکنی زده و جالب تر از فیلم های معمول این ژانر باشند که صرفاً دو سه تایی شوخی در هر کدام آنها گنجانده شده است. چیزی که کار زنبور سبز را دشوارتر ساخته تعلق داشتن این فیلم به رده ی غیر جذاب ترین فیلم های ژانر است؛ فیلم هایی که سعی دارند به خاستگاه و ریشه ی سوپر قهرمان خود بپردازند. تقریباً نیمی از فیلم صرف گفتن قصه ی تولد «زنبور سبز» می شود؛ قصه ای که دیگر برای تماشاگران فیلم های سوپرقهرمانی به شدت تکراری و ملال آور شده است.
ژانر: حادثه ای
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
تیم سوات برای تمرین پلیس لس انجلس به شهر لس انجلس میرود این تیم تمرینی از نیروهای ویژه پلیس اشتباه وحشتناکی میکنند. آنها خود را بین دو گروه رقیب گنگسر می یابند. بدون مهمات و اسلحه…زمانی که انها در برابر دو باند رقیب در یک خانه متروکه به دام افتاده اند که مسلح به تمام صلاح های وحشتناک جنگی می باشند و تلاش خود را برای رهایی از آنجا به کار می گیرند.
ژانر: علمی تخیلی حادثه ای
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان: در روزی آرام و به نظر عادی در چند کیلومتری از ساحل لس آنجلس بارانی از چند ده شهاب سنگ باریدن می گیرد.لحظاتی بعد بیگانگانی عجیب و بزرگ به همراه ارتشی مجهز و قوی از دریا خارج می شوند و با سرعت زیاد به شهر یورش می برند و شروع به نابودی هر آنچه در سر راه است می کنند.اکنون گروهبان نانتز و گروه تحت امرش که یک نیروی واکنش سریع و مستقر در لس آنجلس هستند در تلاش برای نجات جان ساکنین و مبارزه با حمله ی بیگانگان هستند.نبرد با بیگانگان به صورت حماسی آغاز می شود در حالی که همه چیز در حال نابودی است و شهرهای بزرگ دنیا یک به یک سقوط کرده و از بین می رونددر لس آنجلس هنوز امید برای پیروزی وجود دارد...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان: ساخت این فیلم، فیلمسازان، یک کتاب کمیک ضعیف را اینبار به نحوی ضعیف تر به ما نشان دادند. تلاش های کمپانی ماروِل جهت به تصویر کشیدن این گونه کتاب ها تاکنون به دو فیلم منجر شده است: انتقام جوها و مرد عنکبوتی شگفتانگیز. من از اینکه نیکولاس کیج در حال حاضر بنا به دلائلی تحت فشار مالی است خبر دارم، اما با تمامی این احوال نقش بازیگری مانند وی، به مراتب باید مهم تر از از فیلمنامه اینچنین فیلمی باشد. این چیزی است که تماشاگران از نیکلاس کیج انتظار دارند و او مدتهاست که آنها را نا امید می کند.
سالها از زمانی که جانی بلیز ( نیکلاس کیج ) به منظور نجات جان پدر در حال مرگش، روح خود را به شیطان فروخت می گذرد. حالا جانی در منطقه اروپای شرقی حضور دارد و سعی دارد تا هرطور که شده کنترل روح و قدرت شیطانی اش را تحت کنترل داشته باشد و به زبان ساده تر آن را مدیریت کند تا ایجاد مشکل نکند! اما متاسفانه ماجراجویی ها در اینجا هم دست از سر جانی بر نمی دارند، او پی می برد که اگر بتواند پسر بچه ای را از دست روارک خبیث ( سایرن هایندس ) نجات دهد ، می تواند برای همیشه از دست نفرین شیطانی که سبب " روح سوار " شدنش شده رهایی پیدا کند اما جانی باید در این راه با دشمنان رنگارنگی مبارزه کند و...!
ژانر: علمی تخیلی حادثه ای ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان: به نظر می رسد فیلم Hunger Games با مأموریتی مهم وارد گود شده است. حالا که مجموعه فیلم های هری پاتر به پایان رسیده اند و مجموعه ی گرگ و میش هم در شرف به اتمام رسیدن است، این فیلم قصد دارد خلأ به وجود آمده در دنیای طرفداران این نوع آثار سینمایی را پر کند. طبق آمار مجموعه کتاب های Hunger Games میان گروه سنی جوانان و نوجوانان از محبوبیت مناسبی برخوردار است اما مانند آثار جی.کی رولینگ یا استفنی میر فروش خیره کننده ای نداشته است. با این وجود از نظر کلی، فیلم Hunger Games در مقایسه با اولین نسخه های اقتباس شده از هر یک از این مجموعه کتاب ها، در جایگاه برتر قرار می گیرد. این فیلم با اندک اختلافی فیلم «هری پاتر و سنگ جادو» ساخته ی کریستوفر کلمبوس را پشت سر می گذارد و برتری آن نسبت به «گرگ و میش» ساخته ی کاترین هاردویک قابل ملاحظه تر است. فیلم Hunger Games ریتم تندی دارد و جزئیات داستان آن در نهایت ظرافت و دقت کنار هم چیده شده اند، و مهم تر از آن مانند سایر فیلم های برتر ژانر علمی- تخیلی، در زمینه ی داستانی فیلم به موضوعات مهمی اشاره می شود. برخی از نکات داستان تقلیدی به نظر می رسند و بعضی از عناصری که برای پیشبرد طرح قصه به کار رفته اند از داستان های دیگر وام گرفته شده اند، با این وجود نتیجه جذاب و دیدنی از کار درآمده است. طرفداران این نوع فیلم ها مشعوف خواهند شد. آنهایی هم که زیاد اهل این مجموعه ها نیستند، بد نیست فرصتی به این فیلم بدهند، شاید خوششان بیاید.
کارگردان:
بازیگران:Alex Veadov
خلاصه داستان:فیلمی مانند قانون شجاعت نشان دهنده تعاملی بالا و سازنده میان دنیای سینما و بازیهای کامپیوتری است. به این صورت که از یک سو شیوه روایت بازیهای کامپیوتری هرچه بیشتر سبک و سیاق سینمایی به خود میگرید و از سویی دیگر همین بازیها منبعی میشوند برای اقتباسهای سینمایی. قانون شجاعت هم نمونه ای این هم تعامل است. به طوری که هنگام دیدن آن احساس میکنی که باید کنترل سربازهای حاضر در فیلم را بدست بگیری و خودت علیه دشمن بجنگی. شخصیتها و روایتهای فیلم نیز در واقع در غالب ماموریتهای مختلف، تکه های نه چندان به هم مرتبط هستند که انگار پس از اتمام یکی وارد مرحله بعدی میشوی!
ژانر: حادثه ای علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
نیروی دریایی ایالات متحده در کنار گروهی از متحدین خود در جزایر هاوایی مشغول تمرینات نظامی هستند و در همین حین گروهی از موجودات فضایی دشمن خود سوار بر سفینه های فضایی غول آسای خود سر می رسند و روی آب های اقیانوس فرود می آیند. تجهیزات نظامیِ نیروی دریایی به هیچ وجه در حدی نیست که آنها بتوانند در مقابل مهاجمان از زمین دفاع کنند. اما، خدا را شکر، یک افسر تازه وارد و قانون شکن (با بازی تیلور کیچ/Taylor Kitsch) و دختر یکی از دریاسالاران (با بازی بروکلین دکر/ Brooklyn Decker) و چندین قهرمان موقتی دیگر حضور دارند که شهامت و عظمت ناگهان سرتاپای آنها را فراگرفته و به تدریج راهی برای غلبه بر این مهاجمین به ظاهر شکست ناپذیر پیدا می کنند. حتی «ریحانا/Rihanna» که در نقش یک افسر جزء ظاهر شده که در استفاده از اسلحه های بزرگ مهارت دارد، به کمک آنها می آید.
کارگردان:
بازیگران:
Nicolas Cage
خلاصه داستان:
فصل
جادوگر می توانست فیلم خوبی درباره ی دو فصل سیاه در تاریخ غرب باشد: جنگ
های صلیبی و شکار جادوگران: بهانه ی جنگ های صلیبی که برای بیش از دو قرن
در نوبت های متوالی ادامه پیدا کرد اختلاف میان مسیحیان و مسلمانان بر سر
اماکن مقدس در بیت المقدس (اورشلیم) بود. این جنگ ها خرابی ها و ویرانی های
بسیاری چه برای عیسویان و چه برای مسلمانان از پی آورد. دیگر فصل تاریک و
سیاه در تاریخ غرب مربوط به شکار جادوگران است که دبورا بکراش در کتاب
تفتیش عقاید درباره ی آن می نویسد:«شاید حدود یک میلیون نفر، که عمدتاً هم
زنان بودند، قربانی جنون شکار جادوگران در قرون وسطی شدند. این پدیده ی
اجتماعی در اواخر قرن چهار دهم میلادی آغاز شد و برای حدود سیصد سال فکر و
خیال اروپائیان را تسخیر کرد. طی این دوره، قحطی و بلاهایی نظیر طاعون سیاه
سبب از دست رفتن جان میلیون ها نفر شد و جنگ های داخلی و مذهبی بسیاری در
جریان بود.» به قول کارل استفنسونِ مورخ، «به لحاظ روانشناختی، افزایش باور
به جادوگری را می توان نتیجه ی افزایش بدبختی و نارضایتی در آن سال ها
دانست.» بمن(نیکلاس کیج) و فلسون(ران پرلمن) دو جنگجوی صلیبی هستند. این دو
رفیق بیش از دوازده سال، مومنانه در صفوف جنگجویان صلیبی شمشیر زده اند.
اما حالا هر دوی آنها در درستی و حقانیت ایمان مذهبی خویش دچار شک و تردید
شده اند. بمن و فلسون به این نتیجه رسیده اند که این کشتار ها و خونریزی ها
تماماً بیهوده بوده است. آنها ناگهان تصمیم می گیرند که از ادامه ی جنگ
خودداری کرده و به خانه های خود بازگردند. اما آنها در مسیر بازگشت به خانه
با کاردینال سالخورده ای به اسم دامبروز( کریستوفر لی) مواجه می شوند.
کاردینال دامبروز، از وجودِ این دو فراریِ مرتد برای انتقال دادنِ
دختری(کلر فوی) که متهم به جادوگری است به صومعه ای در دوردست استفاده می
کند. این دختر قرار است در این صومعه توسط راهبان محاکمه و کشته شود.
کاردینال معتقد است که این دختر جادوگر عامل بروز« طاعون سیاه» بوده و با
محاکمه و کشتن وی می توان جلوی رشد و گسترش «طاعون سیاه» را گرفت. اما این
سفر پر از انواع موانع خطرناک است: عبور از روی یک دره با استفاده از یک پل
ریسمانی به شدت نامطمئن، مواجهه با گله ی عظیم گرگ ها و ...
فصل
جادوگر معجونی است از ژانرهای تاریخی، ترسناک و دو رفیق. غالب صحنه های
فیلم در تاریکی یا نور کم روز فیلمبرداری شده است.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«شما که بدینجا قدم می نهید، از هر چه امید نام دارد دست بشویید.» دانته، کمدی الهی (دوزخ)
حریم به ژانر فیلم های «انسان در برابر طبیعت» تعلق دارد؛ فیلم هایی که در آنها بقای ساده ی انسان و جان به در بردن او از یک وضعیت دشوار و خطرناک طبیعی، تماشاگر را دستخوش هیجان و اضطراب می کند. فیلم های خوب ژانر «انسان در برابر طبیعت» از حیث خلق هیجان و اضطراب هرگز هیچ دست کمی از فیلم های ژانر «هیجانی» نداشته اند.
جیمز کامرون، سازنده ی تایتانیک و آواتار، یکی از تهیه کنندگان حریم بوده است و فیلم با جمله ی «محصولی از جیمز کامرون» آغاز می شود. در تبلیغات حریم نیز روی اسم کامرون تأکید زیادی شده است. سه بعدی بودن حریم و حضور کامرون در پشت صحنه ی تولید فیلم بلافاصله این انتظار را در تماشاگر ایجاد می کند که کیفیت سه بعدی حریم در حد و اندازه ی آواتار باشد. گر چه حریم به این توقع تماشاگر پاسخ مثبت نمی دهد اما تکنیک ها یا بهتر بگویم تکنولوژی فیلمبرداری سه بعدی فیلم در زیر آب، در حد بالایی است.
حریم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده. اندرو وایت که یکی از نویسندگان فیلمنامه ی حریم بوده، چند سال پیش به هنگام غواصی در غارهای تحت الارضی به همراه چهارده غواص دیگر برای مدت دو روز در یک غار گیر افتاده و قادر به خروج از آن نبود. فیلم حریم مایه ها و مضامین اصلی خود را از همین ماجرای واقعی گرفته است؛ هر چند که جزئیات خاصی بنا به ضرورت های سینمایی به قصه ی فیلم اضافه شده است. فیلم گر چه دارای یک رابطه ی پدر و پسری است که هسته ی احساسی فیلم را به خود اختصاص داده، اما اصل کار در جای دیگری است: تلاش پنج انسان برای نجات جان خود از یک شرایط دشوار طبیعی و سر باز زدن آنها از تسلیم شدن در برابر یأس و نومیدی. در واقع همین وجه فیلم آنقدر جذاب از کار در آمده که کلیشه های موجود در پرداخت کاراکترهای فیلم را به حاشیه برده است.
قصه فیلم درباره ی پنج کاراکتری است که در غارهای تحت الارضی «اسا-آلا» در کشور گینه ی نو گرفتار شده اند. این گروه برای یک مأموریت اکتشافی به منظور کشف سیستم ارتباطی این غارها، که بزرگ ترین و گسترده ترین سیستم ارتباطی غارها در جهان ماست، به گینه ی نو رفته اند. رهبر گروه فرانک مگوئیر (ریچارد راکسبورگ) متخصص در اکتشاف غارهاست. جاش (رایس ویکفیلد)، پسر17 ساله ی فرانک که رابطه ی پر چالشی با او دارد، پدرش را در این سفر اکتشافی همراهی می کند. سه عضو دیگر گروه عبارتند از: جورج (دن وایلی)، همکار قدیمی فرانک، کارل هرلی (ایون گروفاد)، میلیاردر ماجراجویی که هزینه ی سفر را تأمین کرده است؛ و ویکتوریا (آلیس پارکینسون) دختر جوان کوهنورد اما بی تجربه ای که نامزد کارل است. تعارض های میان شخصیت ها به صورت فرمولی و کلیشه ای بیان شده، هر چند که این تعارض ها نهایتاً تحت الشعاع تلاش و مبارزه ی پیگیرانه ی اعضای گروه برای نجات جان هایشان از آن غار مرگبار قرار می گیرد. قدرت فیلم در توانایی اش برای به زور بیرون کشیدن تنش حتی از موقعیت های به ظاهر عادی و معمولی است. حس خطر و اضطرار هرگز در طول فیلم کاستی نمی گیرد؛ هر چند که متأسفانه عناصر دراماتیک فیلم چندان قوی نیست. تعارض کلیشه ای پدر و پسر به یک نتیجه ی قابل پیش بینی ختم می شود. روابط میان دیگر شخصیت ها هم کم رمق از کار در آمده است. در واقع می توان گفت که توانایی آلیستر گریرسون، کارگردان حریم، بیشتر در حیطه ی آفریدن تنش و تعلیق در گودال ها و تونل های تاریک غار است تا آفریدن درام های انسانی.
فیلم عیب های دیگری هم دارد. موقعیت مکانی غار به درستی مشخص نشده و به همین دلیل تماشاگر تصور درستی از جهت ها و مسیرهای حرکتی به دام افتادگان در حفره ها و تونل های غار ندارد. به این ترتیب نمی توان به درستی یا دقیقاً پی برد که در داخل این تونل ها چه اتفاقی دارد می افتد. سطح بازیگری فیلم متوسط و معمولی است. فیلم با یک پایان بندی مناسب و حرفه ای به پایان می رسد و نهایتاً این توفیق را پیدا می کند که به رغم تمامی ضعف ها و کمبودهایش، برای مدت 90 دقیقه تماشاگران را در تعلیق و اضطراب نگه دارد.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«رابرت کلیتن دین» (اسمیت)، پدری مهربان، همسری وفادار و وکیل دادگستری، به فروشگاه می رود تا برای همسرش هدیه ای بخرد. اما خودش نمی داند که در ساک خریدش، نواری ویدئویی انداخته اند که قتل اخیر سناتوری امریکایی را به دست «توماس رنولدز» (وویت)، یکی از مأموران فاسد و رده بالای سازمان امنیت آن کشور، نشان می دهد. دیری نمی گذرد که «رنولدز» به تعقیب «دین» می پردازد تا نوار را به چنگ آورد. این فیلم درباره سازمان NSA ساخته شده که مربوط به امنیت داخلی آمریکاست و بودجه و نیروی انسانی آن چندین برابر CIA در نظر گرفته می شود. ان اس ای سازمانی است که بصورت قانونی بر کوچکترین جزئیات زندگی مردم در آمریکا نظارت می کند.