ژانر: درام
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
فیلم نگاهی به زندگی عجیب و اسرار آمیز منتقد هنری، جان راسکین و همسرش افی گِری دارد...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
این فیلم داستان «آلن تارنینگ» ریاضیدان انگلیسی است که در جریان جنگ جهانی سعی در شکستن کد انگیما دارد...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
باهوش، جوان و جذاب. هیچ کسی پیدا نمی شود که به ارشد دانشگاه یعنی "سم" نه بگوید. یک روز به واسطه ی کمک های درسی و خیریه هزاران دلار وارد جیب “سم” می شود و او را وادار می کند تا به فکر جمع آوری پول بیشتری از این راه آسان باشد. پس دوستانش را نیز قانع می کند تا یک موسسه ی خیریه ی بزرگ تر در سطح کشوری بسازند و با دروغ های خود پول بیشتری به دست بیاورند...
ژانر: درام
کارگردان:
بازیگران:
Demian Bichir
José Julián
Eddie 'Piolin' Sotelo
خلاصه داستان:
یک مرد باغبان در لس آنجلس سعی دارد پسرش را از دمخور شدن با گروه های اراذل و اوباش منع کند و به او فرصت هایی بدهد که خودش هیچ موقع در زندگی نداشته است...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
داستان فیلم بر اساس زندگی یک نابغه موسیقی به نام "ریچ مولینز" است که در موسیقی مسیحی شهرت دارد، می باشد.
کارگردان :
بازیگران :
خلاصه داستان:
از این تحریف های داستانای کلاسیک! شاهزاده ولاد برای مقابله با حجوم ترکها (!) به یک هیولا تبدیل می شود!!!
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
پس از سال ها قطع ارتباط، مردی انگلیسی به نام «ماکس اسکینر» (کرو) باخبر می شود که عمویش (فینی) درگذشته و در پرووانس برای او یک قصر و تاکستان به ارث رسیده است. «ماکس» به فرانسه می رود تا هرچه زودتر ارثیه را به فروش برساند. اما خاطرات دوران کودکی (که در این املاک سپری کرده)، جذابیت دختری فرانسوی (کوتیار) و زنی امریکایی (کورنیش) که ادعا می کند دختر نامشروع عموی «ماکس» است، نقشه های او را بر هم می زند...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«هانا» (فارو) که با «الیوت» (کین) ازدواج کرده، قبلا همسر «میکی» (آلن)، بوده است. «لی» (هرشی) و «هالی» (ویست) خواهران «آنا» هستند. «الیوت» مدتی با «لی» رابطه برقرار می کند و «هالی» به زندگی «هانا» که ظاهرا بی عیب و نقص است حسادت می ورزد. «میکی» نیز نگران این است که در اثر تومور مغزی بمیرد. سرانجام «هانا» و «الیوت» دوباره به هم نزدیک می شوند، «لی» با جوانی آشنا می شود و «هالی» و «میکی» نیز یکدیگر را پیدا می کنند.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
داستان فیلم در مورد پسری است که در سال آخر دبیرستان و فارغ التحصیلی است و اکنون عاشق بهترین دختر دانشکده شده است. اما این پسرک خجالتی و گوشه گیر هیچ تناسبی با دخترک شاد و شلوغ ندارد. اما وقتی که ریچ در جمع تمام دوستانش عشقش به بث کوپر را بیان میکند. همه شوکه می شوند و جدالی میان او و دوست پسر بث کوپر آغاز می شود...
ژانر: حادثه ای علمی تخیلی رمزآلود
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
در 1944 دکتر اشمیت در کمپ آلمانی ها در لهستان کودکی را می بینید که در زمان جدا شدن از والدینش با کمک نیروی ذهنی در آهنی را خم می کند. اشمیت، لینشر را به دفترش می آورد و از او می خواهد همان کار را با سکه ای انجام بدهد و وقتی کودک نمی تواند این کار را انجام بدهد، مادر او را می کشد، در نتیجه قدرت مغناطیسی لینشر آشکار می شود.
زاویر قدرت تله پاتی دارد و بعد از آشنایی با راون که یک تغییر شکل دهنده است، درباره جهش ژنی مطالعه می کند.
در 1962 لینشر که دیگر بزرگ شده است، به دنبال اشمیت می گردد تا از او انتقام بگیرد. زاویر در دانشگاه آکسفور پایان ناماه اش درباره جهش ژنی را منتشر می کند. اشمیت که با استفاده از جهش ژنی سنش را حفظ کرده است، با نام جدید شاو به همراه دوستانش مشغول انجام کارهایی در لس آنجلس هستند. سناتور هندری در اتاق جنگ ارتش اعلام می کند که آمریکا بمب های هسته ای را در ترکیه کار گذاشته است. شاو هندری را می کشد.
مک تارگت از سی ای ای زاویر و راون را متقاعد می کند تا به سیا بپیوندند. مدیر سیا با نام مستعار « مردی با کت سیاه» که از پشتیبانان مالی جهش ژنی است، آن دو را به انجمن ایکس دعوت می کند. زاویر، لینشر را پیدا می کند و او را نیز به انجمن می آورد. زاویر، لینشر و راون گروهی از افراد را دور هم جمع می کنند تا با کمک آنها به سراغ شاو بروند.
زمانی که فراست برای دیدار با ژنرال روسی می رود، زاویر و لینشر او را دستگیر می کنند. در این میان عزازیل، ریپتاید و شاو به انجمن ایکس حمله می کنند و گروهی را می کشند. زاویر جهش یافته های باقی مانده را به عمارت خانوادگی اش می برد تا به آنها تعلیم بدهد. در مسکو، شاو ژنرال روسی را وادار می کند تا در کوبا بمب هسته ای نصب کند.
در طول بحران بمب گذاری در کوبا، رئیس جمهور آمریکا مسیر ورود کشتی های باری به کوبا را می بندد تا مانع ورود بمب به این کشور بشود. شاو برای در امان ماندن از ذهن خوانی زاویر کلاه خاصی را به سر می گذارد و به همکاری با اتحادیه شوری می پردازد تا مطمئن شود که عملیات بمب گذاری با موفقیت انجام بشود و جنگ جهانی سوم به راه بیفتد و او بتواند به جهش یافته ها تسلط پیدا کند.
در جنگی که بین جهش یافته ها و شاو پیش می آید، لینشر موفق می شود تا کلاه شاو را بردارد و زاویر با قدرت ذهنی اش مانع حرکت او می شود. برخلاف مخالفت زاویر، لینشر با فرو کردن سکه ای آلمانی در مغز شاو او را می کشد.
ترس از جهش یافته ها سبب می شود تا ناوگان دریایی به سمت آنها بمب اندازی کند. در کارزار جنگ، زاویر تلاش می کند نگذارد لینشر ناوگان دریایی را نابود کند. مک تارگت لنشر را هدف می گیرد، اما گلوله منحرف می شود و به ستون فقرات زاویر برخورد می کند. لینشر پشیمان، به همراه دوستانش آنجا را ترک می کند. زاویر و جهش یافته ها به عمارت برمی گردند و او در آنجا مدرسه ای تأسیس می کند.