ژانر: کمدی
کارگردان :
بازیگران:
خلاصه داستان:فیلم «سه کله پوک/The Three Stooges » حالت نوستالژیک و خاطره انگیز خوشایندی در خود دارد. برای اینکه بتوانیم از این کمدی پر سر و صدا و طنز غیر منطقی اش لذت ببریم، تنها کافی است موقتاً ایرادجویی را کنار بگذاریم و به قسمت منطقگرای مغزمان استراحت بدیم.
این فیلم نسخه ی امروزی همان داستان قدیمی سه کله پوک است و «شون هایزSean Hayes» در نقش لری، «ویل ساسوWill Sasso» در نقش کرلی، و «کریس دایمنتوپولوس Chris Diamantopoulos» اعضای این گروه سه نفره را تشکیل می دهند. برادران فارلی (پیتر و بابی) این فیلم را مانند ادای دینی محبت آمیز نسبت به سه کله پوک کلاسیک ساخته اند. با اینکه این دو برادر بیشتر شهرت خود را به فیلم «There's Something About Mary» مدیون هستند، اما از ابتدای کار رگه ای از شوخی های ابلهانه در فیلم هایشان وجود داشته است. به عنوان مثال زوج ساده دل و دست و پا چلفتی اولین فیلم آنها «احمق و احمقتر/Dumb & Dumber» را در نظر بگیرید.
ژانر: حادثه ای علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
نیروی دریایی ایالات متحده در کنار گروهی از متحدین خود در جزایر هاوایی مشغول تمرینات نظامی هستند و در همین حین گروهی از موجودات فضایی دشمن خود سوار بر سفینه های فضایی غول آسای خود سر می رسند و روی آب های اقیانوس فرود می آیند. تجهیزات نظامیِ نیروی دریایی به هیچ وجه در حدی نیست که آنها بتوانند در مقابل مهاجمان از زمین دفاع کنند. اما، خدا را شکر، یک افسر تازه وارد و قانون شکن (با بازی تیلور کیچ/Taylor Kitsch) و دختر یکی از دریاسالاران (با بازی بروکلین دکر/ Brooklyn Decker) و چندین قهرمان موقتی دیگر حضور دارند که شهامت و عظمت ناگهان سرتاپای آنها را فراگرفته و به تدریج راهی برای غلبه بر این مهاجمین به ظاهر شکست ناپذیر پیدا می کنند. حتی «ریحانا/Rihanna» که در نقش یک افسر جزء ظاهر شده که در استفاده از اسلحه های بزرگ مهارت دارد، به کمک آنها می آید.
کارگردان :
بازیگران:
خلاصه داستان:
سایههای تاریک (Dark Shadows) فیلمی آمریکایی در ژانر درام ماوراالطبیعه محصول سال ۲۰۱۲ است که بر اساس سریالی گوتیکی با همین نام که در بین سالهای ۱۹۶۶-۱۹۷۱ ساخته شده است. کارگردانی این فیلم به عهده تیم برتون است و جانی دپ نقش اصلی، بارناباس کالینز خون آشام، را به عهده دارد. این فیلم قرار است ۱۱ می۲۰۱۲ اکران شود.در سال ۱۷۵۲، خانواده کالینز از لیورپول با کشتی به آمریکای شمالی میروند. پسر خانواده، بارناباس، تبدیل به مردی ثروتمند و عیاش میشود و صاحب قصر کالینوود میشود. او قلب یک جادوگر، Angelique Bouchard، را میشکند و جادوگر هم او را تبدیل به یک ومپایر میکند و او را زنده دفن میکند. در سال ۱۹۷۲، بارناباس اتفاقی از تابوتش آزاد میشود و به خرابهای میرود که زمانی قصرباشکوهش بود. متوجه میشود که فرزندان کالینز در این قصر سکونت دارند که به نظر طبیعی نمیرسند و همه آنها رازی با خود دارند.
کارگردان:
بازیگران:
Nicolas Cage
خلاصه داستان:
فصل
جادوگر می توانست فیلم خوبی درباره ی دو فصل سیاه در تاریخ غرب باشد: جنگ
های صلیبی و شکار جادوگران: بهانه ی جنگ های صلیبی که برای بیش از دو قرن
در نوبت های متوالی ادامه پیدا کرد اختلاف میان مسیحیان و مسلمانان بر سر
اماکن مقدس در بیت المقدس (اورشلیم) بود. این جنگ ها خرابی ها و ویرانی های
بسیاری چه برای عیسویان و چه برای مسلمانان از پی آورد. دیگر فصل تاریک و
سیاه در تاریخ غرب مربوط به شکار جادوگران است که دبورا بکراش در کتاب
تفتیش عقاید درباره ی آن می نویسد:«شاید حدود یک میلیون نفر، که عمدتاً هم
زنان بودند، قربانی جنون شکار جادوگران در قرون وسطی شدند. این پدیده ی
اجتماعی در اواخر قرن چهار دهم میلادی آغاز شد و برای حدود سیصد سال فکر و
خیال اروپائیان را تسخیر کرد. طی این دوره، قحطی و بلاهایی نظیر طاعون سیاه
سبب از دست رفتن جان میلیون ها نفر شد و جنگ های داخلی و مذهبی بسیاری در
جریان بود.» به قول کارل استفنسونِ مورخ، «به لحاظ روانشناختی، افزایش باور
به جادوگری را می توان نتیجه ی افزایش بدبختی و نارضایتی در آن سال ها
دانست.» بمن(نیکلاس کیج) و فلسون(ران پرلمن) دو جنگجوی صلیبی هستند. این دو
رفیق بیش از دوازده سال، مومنانه در صفوف جنگجویان صلیبی شمشیر زده اند.
اما حالا هر دوی آنها در درستی و حقانیت ایمان مذهبی خویش دچار شک و تردید
شده اند. بمن و فلسون به این نتیجه رسیده اند که این کشتار ها و خونریزی ها
تماماً بیهوده بوده است. آنها ناگهان تصمیم می گیرند که از ادامه ی جنگ
خودداری کرده و به خانه های خود بازگردند. اما آنها در مسیر بازگشت به خانه
با کاردینال سالخورده ای به اسم دامبروز( کریستوفر لی) مواجه می شوند.
کاردینال دامبروز، از وجودِ این دو فراریِ مرتد برای انتقال دادنِ
دختری(کلر فوی) که متهم به جادوگری است به صومعه ای در دوردست استفاده می
کند. این دختر قرار است در این صومعه توسط راهبان محاکمه و کشته شود.
کاردینال معتقد است که این دختر جادوگر عامل بروز« طاعون سیاه» بوده و با
محاکمه و کشتن وی می توان جلوی رشد و گسترش «طاعون سیاه» را گرفت. اما این
سفر پر از انواع موانع خطرناک است: عبور از روی یک دره با استفاده از یک پل
ریسمانی به شدت نامطمئن، مواجهه با گله ی عظیم گرگ ها و ...
فصل
جادوگر معجونی است از ژانرهای تاریخی، ترسناک و دو رفیق. غالب صحنه های
فیلم در تاریکی یا نور کم روز فیلمبرداری شده است.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
کلام الملوک، ملوک الکلام!
بله،
از قدیم الایام گفته اند«کلام الملوک، ملوک الکلام» و وای به آن شاه و
مَلکی که دچار لکنت در کلام باشد و نتواند در آن لحظات حساس و حیاتی ای که
ملت اش - و چه بسا جهانیان - بی صبرانه در انتظار شنیدن حرف های او هستند
به روانی سخن بگوید و در نتیجه آبروی خودش، خاندان سلطنت، و فراتر از آن
حیثیت کشورش را بر باد دهد.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«شما که بدینجا قدم می نهید، از هر چه امید نام دارد دست بشویید.» دانته، کمدی الهی (دوزخ)
حریم به ژانر فیلم های «انسان در برابر طبیعت» تعلق دارد؛ فیلم هایی که در آنها بقای ساده ی انسان و جان به در بردن او از یک وضعیت دشوار و خطرناک طبیعی، تماشاگر را دستخوش هیجان و اضطراب می کند. فیلم های خوب ژانر «انسان در برابر طبیعت» از حیث خلق هیجان و اضطراب هرگز هیچ دست کمی از فیلم های ژانر «هیجانی» نداشته اند.
جیمز کامرون، سازنده ی تایتانیک و آواتار، یکی از تهیه کنندگان حریم بوده است و فیلم با جمله ی «محصولی از جیمز کامرون» آغاز می شود. در تبلیغات حریم نیز روی اسم کامرون تأکید زیادی شده است. سه بعدی بودن حریم و حضور کامرون در پشت صحنه ی تولید فیلم بلافاصله این انتظار را در تماشاگر ایجاد می کند که کیفیت سه بعدی حریم در حد و اندازه ی آواتار باشد. گر چه حریم به این توقع تماشاگر پاسخ مثبت نمی دهد اما تکنیک ها یا بهتر بگویم تکنولوژی فیلمبرداری سه بعدی فیلم در زیر آب، در حد بالایی است.
حریم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده. اندرو وایت که یکی از نویسندگان فیلمنامه ی حریم بوده، چند سال پیش به هنگام غواصی در غارهای تحت الارضی به همراه چهارده غواص دیگر برای مدت دو روز در یک غار گیر افتاده و قادر به خروج از آن نبود. فیلم حریم مایه ها و مضامین اصلی خود را از همین ماجرای واقعی گرفته است؛ هر چند که جزئیات خاصی بنا به ضرورت های سینمایی به قصه ی فیلم اضافه شده است. فیلم گر چه دارای یک رابطه ی پدر و پسری است که هسته ی احساسی فیلم را به خود اختصاص داده، اما اصل کار در جای دیگری است: تلاش پنج انسان برای نجات جان خود از یک شرایط دشوار طبیعی و سر باز زدن آنها از تسلیم شدن در برابر یأس و نومیدی. در واقع همین وجه فیلم آنقدر جذاب از کار در آمده که کلیشه های موجود در پرداخت کاراکترهای فیلم را به حاشیه برده است.
قصه فیلم درباره ی پنج کاراکتری است که در غارهای تحت الارضی «اسا-آلا» در کشور گینه ی نو گرفتار شده اند. این گروه برای یک مأموریت اکتشافی به منظور کشف سیستم ارتباطی این غارها، که بزرگ ترین و گسترده ترین سیستم ارتباطی غارها در جهان ماست، به گینه ی نو رفته اند. رهبر گروه فرانک مگوئیر (ریچارد راکسبورگ) متخصص در اکتشاف غارهاست. جاش (رایس ویکفیلد)، پسر17 ساله ی فرانک که رابطه ی پر چالشی با او دارد، پدرش را در این سفر اکتشافی همراهی می کند. سه عضو دیگر گروه عبارتند از: جورج (دن وایلی)، همکار قدیمی فرانک، کارل هرلی (ایون گروفاد)، میلیاردر ماجراجویی که هزینه ی سفر را تأمین کرده است؛ و ویکتوریا (آلیس پارکینسون) دختر جوان کوهنورد اما بی تجربه ای که نامزد کارل است. تعارض های میان شخصیت ها به صورت فرمولی و کلیشه ای بیان شده، هر چند که این تعارض ها نهایتاً تحت الشعاع تلاش و مبارزه ی پیگیرانه ی اعضای گروه برای نجات جان هایشان از آن غار مرگبار قرار می گیرد. قدرت فیلم در توانایی اش برای به زور بیرون کشیدن تنش حتی از موقعیت های به ظاهر عادی و معمولی است. حس خطر و اضطرار هرگز در طول فیلم کاستی نمی گیرد؛ هر چند که متأسفانه عناصر دراماتیک فیلم چندان قوی نیست. تعارض کلیشه ای پدر و پسر به یک نتیجه ی قابل پیش بینی ختم می شود. روابط میان دیگر شخصیت ها هم کم رمق از کار در آمده است. در واقع می توان گفت که توانایی آلیستر گریرسون، کارگردان حریم، بیشتر در حیطه ی آفریدن تنش و تعلیق در گودال ها و تونل های تاریک غار است تا آفریدن درام های انسانی.
فیلم عیب های دیگری هم دارد. موقعیت مکانی غار به درستی مشخص نشده و به همین دلیل تماشاگر تصور درستی از جهت ها و مسیرهای حرکتی به دام افتادگان در حفره ها و تونل های غار ندارد. به این ترتیب نمی توان به درستی یا دقیقاً پی برد که در داخل این تونل ها چه اتفاقی دارد می افتد. سطح بازیگری فیلم متوسط و معمولی است. فیلم با یک پایان بندی مناسب و حرفه ای به پایان می رسد و نهایتاً این توفیق را پیدا می کند که به رغم تمامی ضعف ها و کمبودهایش، برای مدت 90 دقیقه تماشاگران را در تعلیق و اضطراب نگه دارد.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
ده سال از زندگی «محمدعلی کلی» (اسمیت)، بوکسور افسانه ای، از سال 1964 تا 1974. مطابق معمول فیلم های مان، این جا هم شخصیت اصلی «مرد»ی است که در برابر «جمع» قرار گرفته است. فیلم بردار اصلی مان، دانته اسپینوتی، در این فیلم دیگر حضور ندارد، اما قاب های نامتوازن و لرزان و در عین حال زیبای فیلم، مهر مان را خورده اند، ضمن این که تکنولوژی تصویربرداری دیجینال و استفاده از دوربین های کوچک، به خصوص در نماهای متنوع و جذاب صحنه های بوکس به کمک فیلم ساز آمده اند.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
آینده ی
نامعلوم. «دیوید» (آزمنت)، یک بچه روبات است و طوری طراحی شده که عشق و
عاطفه را تجربه کند. او فرزند «مانیکا» (اوکانر) و «هنری» (روباردز)، یکی
از کارمندان شرکتی است که این بچه روبات را ساخته است. قرار شده «دیوید»
جای پسر در اغما فرو رفته ی این زوج را بگیرد؛ ولی وقتی پسر طبیعی شان به
هوش می آید و به خانه بر می گردد، «دیوید» که در جنگل رها شده، تصمیم می
گیرد به «بچه ای واقعی» تبدیل شود...
قصه
ی اولیه یا در واقع ارثیه ای که استنلی کوبریک برای اسپیلبرگ گذاشت، تبدیل
به فیلمی شد که کوبریک قطعا نمی توانست کارگردانش باشد (و معلوم هم نبود
که از آن خوشش بیاید)، هوش مصنوعی آینده ای را تصویر می کند عاری از انسان،
زمانی که حافظ خاطره ی انسانیت، یک روبات انسان نماست.
ژانر: جنایی هیجانی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«دنی اوشن» (کلونی) به اتفاق رفیق قدیمی اش، «راستی رایان» (پیت) نقشه
می ریزند تا 150 میلیون دلار از گاو صندوق زیرزمینی سه تا از بزرگ ترین کازینوهای
لاس وگاس سرقت کنند. این دو، نه خلافکار دیگر را نیز - که هر یک در زمینه ای
تخصص دارد - استخدام می کنند تا در اجرای این نقشه کمک شان کنند...سودربرگ تصمیم گرفت به سینمای محبوبش ادای دین کند و در عین حال دل کمپانی های هالیوودی را به دست بیاورد. او تا جایی که توانسته، از مکان های شیک و خوردنی ها و پوشیدنی های چشم نواز استفاده کرده و در عین حال حواس اش بوده که از مهم ترین دارایی فیلمش (ستارگان آن) به بهترین شکل استفاده کند. دنباله ها: دوازده یار اوشن (سودربرگ، 2004) و سیزده یار اوشن (سودربرگ 2007).
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«رابرت کلیتن دین» (اسمیت)، پدری مهربان، همسری وفادار و وکیل دادگستری، به فروشگاه می رود تا برای همسرش هدیه ای بخرد. اما خودش نمی داند که در ساک خریدش، نواری ویدئویی انداخته اند که قتل اخیر سناتوری امریکایی را به دست «توماس رنولدز» (وویت)، یکی از مأموران فاسد و رده بالای سازمان امنیت آن کشور، نشان می دهد. دیری نمی گذرد که «رنولدز» به تعقیب «دین» می پردازد تا نوار را به چنگ آورد. این فیلم درباره سازمان NSA ساخته شده که مربوط به امنیت داخلی آمریکاست و بودجه و نیروی انسانی آن چندین برابر CIA در نظر گرفته می شود. ان اس ای سازمانی است که بصورت قانونی بر کوچکترین جزئیات زندگی مردم در آمریکا نظارت می کند.