کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
جیمز ال. بوکس، نویسنده و کارگردان تو از کجا می دونی از کهنه کاران سینمای آمریکاست. این فیلمساز هفتاد و یک ساله ی متولد نیوجرسی اولین بار با فیلم دوران مهرورزی سال 1983 به شهرت رسید؛ فیلمی که جوایز اسکار بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردان و بهترین تهیه کنندگی را نصیب بروکس کرد. بروکس فیلمساز متفاوتی است با یک پیشینه ی کاری پرفراز و نشیب. با اینکه مایه های ملودرام در آثار این فیلمساز پررنگ است- عاملی که ریشه در سابقه ی کار طولانی بروکس در تلوزیون دارد- اما دو ویژگی داستانگویی و شخصیت پردازی ماهرانه همواره جزو خصوصیات اصلی فیلم های بورکس بوده است. تازه ترین فیلم بروکس، تو از کجا می دونی؟ گر چه نشانه هایی از فیلم های خوب این فیلمساز را دارد اما قطعاً جزو فیلم های خوب وی به شمار نمی رود. بروکس به معنای متداول کلمه«کمدی رمانتیک ساز» نیست. ویژگی های فیلم هایش قروقاطی تر از آن است که بتوان بر چسب ژانری مشخصی را روی آنها چسباند. به همین دلیل تنها می توان گفت که تو از کجا می دونی؟ شباهت های زیادی به یک کمدیِ رمانتیکِ فرمولی ِهالیوودی دارد. مثلث عاطفی ای که در مرکز فیلم قرار دارد، فی نفسه جذاب است و تماشاگر را درگیر خود می کند اما مشکل فیلم در داستان های فرعی و جانبی است که نه نتها با داستان اصلی پیوند نمی خورند بلکه در ارتباط تماشاگر با روند اصلی قصه اخلال ایجاد می کند و فیلم را از حرکت رو به جلو باز می دارد.
ژانر: حادثه ای علمی تخیلی ماجرایی
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
میراث از سال 2010 آغاز می شود. حالا قریب دو دهه است که از گم شدن کوین فلین(جف بریجز)، قهرمان ترون، می گذرد . تقریباً بیست سال پیش بود که فلین پس از اعلام یک دستاورد مهم کامپیوتری در درون فضای سایبری مفقود الاثر شد. سام (گارت هدلاند)، پسر کوین فلین، در غیاب پدر و مادر بار آمده و حالا مرد جوان سی ساله ای است. سام حالا سهام دار عمده ی شرکت معظم «انکون» است و حق دارد که در جلسات هیئت مدیره شرکت کرده یا مدیر عامل شرکت شود. سام از زنده بودن پدرش قطع امید کرده، هر چند که آلن برادلی(بروس باکسلیتنر)، دوست قدیمی پدر سام معتقد است که کوین فلین می تواند زنده باشد. در ادامه ی داستان، برادلی پیامی دریافت می کند که ظاهراً از جانب فلین ارسال شده است. برادلی بلافاصله سام را در جریان می گذارد و سام درگیر بررسی موضوع می شود و نهایتاً او نیز بر اثر یک حادثه به درون فضای سایبری کشیده می شود. سام در این فضای مجازی سایبری با کهکشانی روبرو می شود که همزادِ پدرش، کلو(جف بریجز)، با بی رحمی هر چه تمام بر آن حکم می راند؛ و دشمن این دیکتاتور بی رحمی کسی نیست جز کوین فلین. کلو نسخه ی جوان تر فیلن است. فلین دستیار جوانی دارد به اسم کورا( اولیویا وایلد). سام به پدرش ملحق می شود تا هم کلو را از ورود به دنیای،واقعی بازدارند و هم به اتفاق راهی برای بازگشت خودشان به دنیای واقعی بیابند.
میراث فاقد بلند پروازی های ضروری برای چنین فیلمی است. کلیشه ی نخ نماشده ی حاکم دیکتاتور دیوانه ای که در صدد نابود کردن تنها دشمن فتنه گر خویش است و می خواهد حیطه ها و مناطق تازه ای را به تحت کنترل خویش در آورد، بر دوش فیلم سنگینی می کند. پایان فیلم هم خلاصه در نبردی شده که هر تماشاگری می تواند از قبل نتیجه ی آن را به درستی حدس بزند. فیلم در چنان مسیر شناخته شده ای پیش می رود که عملاً قادر به ایجاد هیچگونه غافلگیری ای نیست. اما بنا به گفته ی آنها یی که فیلم را به صورت سه بعدی دیده اند، ترون: میراث یکی از بهترین فیلم هایی است که از تکنیک سه بعدی سود جسته. ظاهراً بخش هایی از فیلم را باید با عینک سه بعدی مشاهده کرد و مابقی بخش ها را دو بعدی و بی عینک مخصوص.
کارگردان:
Florian Henckel von Donnersmarck
بازیگران:
خلاصه داستان:
گر فیلنامه ی توریست را به دست آلفرد هیچکاک می دادند و او می توانست کری گرانت (یا جیمی استیوارت) و گریس کلی را استخدام کند، فیلمی تحویل می داد که هیچکس نمی توانست در معرکه بودن آن کوچک ترین شکی بکند. اما حیف که هیچکاک و کری گرانت و جیمی استیوارت و گریس کلی دیگر در میان نیستند و سال هاست روی در نقاب خاک کشیده اند. فقط هیچکاک بود که می توانست با دمیدن ورد جادویی خود به هر فیلنامه ی مزخرفی آن را بدل به جواهر بکند. و متأسفانه فلورین هنکل فن دونر سمارک، کارگردان توریست، هیچ بو و نشانی از هیچکاک ندارد. این فیلمساز آلمانی تبار گرچه همان کسی است که فیلم درخشان زندگی های دیگران (برنده ی اسکار بهترین فیلم خارجی) را ساخت اما از مهارت و توانایی لازم برای ارایه ی فیلمی که مطابق با استانداردهای ژانرِ هیچکاکی باشد برخوردار نیست.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
اگر اهل سیاست نیستید، بهتر است که از خیر تماشای این فیلم بگذرید، اما اگر مثل بنده معتاد باشید که هر یک ساعت یک بار از اخبار سیاسی روز جهان باخبر شوید، در این صورت مضحکه فیلمی است که حتماً باید آن را ببینید. مضحکه از روی یک ماجرای سیاسی واقعی ساخته شده است؛ ماجرایی که می توان آن را اینطور خلاصه کرد: دولتِ جورج بوش، رئیس جمهوری آمریکا، در اواخر سال 2002 عزم خود را جزم کرده که در واکنش به ماجرای تروریستی 11 سپتامبر به عراق تحت سلطه ی صدام حسین حمله ی نظامی کند. دولت بوش برای انجام این حمله بدجوری در تقلای یافتن دلیل و توجیه است. در همین زمان، گزارشی به دست دولت آمریکا می رسد که گویا حکومت نیجریه در آفریقا مدتی پیش اقدام به فروش اورانیوم غنی شده به صدام حسین کرده است. این می تواند توجیه خوبی باشد برای اثبات این ادعا که صدام حسین در فکر ساختن بمب اتمی است. سپس جوزف ویلسون، سفیر سابق آمریکا در نیجریه، به این کشور فرستاده می شود تا معلوم کند که خبر مربوط به فروش اورانیوم به عراق صحت دارد یا خیر. ویلسون به نیجریه می رود و پی می برد که این خبر کاملاً دروغ است و هیچ اروانیومی به صدام فروخته نشده است. ویلسون در بازگشت به آمریکا، گزارش خود را تسلیم جورج بوش می کند. اما بوش بی اعتنا به این گزارش، در سخنرانی سالانه ی خود در کنگره ی آمریکا اعلام می کند که نیجریه به صدام اورانیوم غنی شده فروخته است و آمریکا چاره ای جز حمله به عراق ندارد. ویلسون هنگامی که می بیند رئیس جمهوری به گزارش وی توجه نکرده، مقاله ای افشاگرانه در روزنامه ی نیویرک تایمز به چاپ می رساند و در آن صراحتاً اعلام می کند که نیجریه هیچ اورانیومی به عراق نفروخته است. کاخ سفید به شدت از گستاخی ویلسون و مقاله ی وی ناراحت می شود و برای بی اعتبار کردن وی نزد افکار عمومی، به صورت پنهانی این خبر را در اختیار رابرت نوواک، ستون نویس نشریه ی شیکاگو سان تایمز، می گذارد که خانم والری پلام، همسر سفیر جوزف ویلسون، یک مامور سازمان اطلاعات آمریکا (سیا) است. به این ترتیب تمامی رابط ها و خبر چین های این جاسوسه در بغداد و دیگر شهرهای خاورمیانه لو می روند و حداقل حدود 70 نفر از آنها کشته می شوند. آقای سفیر پیش از همه عصبانی می شود. رسانه ها این زن و شوهر را در کانون توجه خود قرار می دهند. قضیه به دادگاه برده می شود و نهایتاً معلوم می شود که لیبی اسکوتر، دستیار دیک چینی معاون رئیس جمهوری آمریکا، نقش اصلی را در لو دادن هویت اصلی والری پلام داشته است. اسکوتر به اتهام شهادت دروغ محکوم به زندان می شود اما بوش وی را مورد عفو قرار می دهد. حرف اصلی فیلم مضحکه این است که اگر دولت بوش به گزارش صحیح و موثق ویلسون توجه می کرد، هیچ جنگ عراقی رخ نمی داد و چهار هزار سرباز آمریکایی کشته نمی شدند و خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شد (و لابد صدام حسین هم الان سُر و مُر و گنده سر جای خودش بود و داشت مردم بدبخت عراق را به صورت فله ای می کشت!)
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
قدرتِ کانتری همانطور که از عنوان اش پیداست، فیلمی است درباره موسیقی کانتری. این موسیقی که از اواخر قرن نوزدهم در جنوب آمریکا متداول شده در واقع به روستائیان سفید پوست آمریکایی تعلق دارد. نغمه های موسیقی فولکلوریک، اشعار دارای مضامین ساده و عاشقانه ی روستایی از جمله ویژگی های موسیقی کانتری یا موسیقی بومی آمریکا یی است و گارت هدلاند در فیلم قدرتِ کانتری،بدجوری مارا به یادِ جانی کش،ستاره موسیقی کانتری، و ترانه های اعتراضی اش می اندازد؛ ترانه هایی مثل جانی کش در زندان فالسوم. قدرت کلانتری فیلم چندان اریژینالی نیست. اگر شما فیلم های درام/ موسیقیایی مثل قلب دیوانه، ستاره ای زاده شد و پایان هفته ی از دست رفته را دیده باشید بلافاصله پی خواهید برد که تکه ها و مایه هایی از این فیلم های خوب در داستانِ فیلمِ قدرت کانتری مورد استفاده قرار گرفته است. اما به رغم این واقعیت، داستانی که فیلم روایت می کند جذاب و گیراست. تماشاگر درگیر قصه ی فیلم می شود. حتی روابط میان کارکترهای فیلم برای خودش دارای پیچیدگی هایی است که به فیلم یک ویژگی خاص و قابل اعتنا داده است.و پایان بندی فیلم هم، البته فیلم هم، در نوع خودش حساب شده و فکر شده است. البته فیلم، مثل ترانه های غم انگیز کانتری اش، غم انگیز و تا حدی افسرده کننده است. گاهی وقت ها عیار ملودرام فیلم از حد می گذرد. اما بازی ها آنقدر خوب هست که فیلم را به حالت متعادل خود بازگرداند.
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
از عنوان چنین فیلمی بوی اکشن و حرکت به مشام می رسد. و مخصوصاً اگر بدانیم که دواین جانسون - معروف به راک - در این فیلم نقش کاراکتری به اسم «راننده» را بازی می کند پیش خودمان حدس می زنیم که این فیلم باید درباره ی مسابقات فرمول یک و مقولاتی از این دست باشد. گرچه فیلم تندتر با همین ذهنیت بازاریابی شده و پوستر اصلی فیلم هم داد می زند که تندتر باید یک کار اکشن جاده ای جانانه باشد، اما فیلم از جنس و لون دیگری است. تندتر یک تریلر انتقامی است که بیشتر علاقه مند به کنکاش در زوایای تاریک روح انسانی است تا تزریق دوزهای به قاعده ای از هورمون های آدرنالین و تستوسترون در رگ های مخاطبانش اش در یک نگاه دیگر - به قول راجر ایبرت - تندتر یک تریلر خالص پرخون ریزی بدون زرق و برق است که آدم های بسیاری در آن با شلیک گلوله در سر به قتل می رسند. اگر چرخش مختصری به طرح داستانی فیلم داده می شد، دوره ی زمانی قصه اش اندکی تغییر می یافت و دستی به سر و روی دیالوگ هایش کشیده میشد، آن وقت به یک فیلم نوآور دهه ی چهلی معرکه بدل می شد.
ژانر: رمزآلود علمی تخیلی درام
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
سیاحتی از اینکه چطور اعمال انسان ها در گذشته، حال، و آینده بر یکدیگر اثر گذاشته و می گذارند. تغییر شخصیت از یک قاتل تا یک قهرمان و حرکتی از سر مهربانی که در گذشت قرن ها الهام و پایه یک انقلاب می شود...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
سینمای امروز هالیوود کاری کرده که تماشاگران سرو صدای زیاد و حرکت های پر جوش و خروش روی پرده را معادل با «سرگرمی» تلقی کنند. البته هالیوود با چنان مهارتی این کار را انجام داده و می دهد که ما معمولاً چنین «سرگرم شدگی» نابه هنجاری را یک چیز طبیعی تلقی می کنیم.
مکانیک به نوعی بازسازی فیلمی است به همین نام که در سال 1972 با بازیگری چارلز برانسون در نقش اصلی و به کارگردانی مایکل وینر ساخته و عرضه شد؛ فیلمی که در زمان خودش نقدهای بسیار خوبی گرفت. بازسازی سایمون وست، بازسازی گل و گشادی از فیلم 39 سال پیش است. سازندگان فیلم برای به روز کردن داستان و نیز برای این که فیلم بیش از پیش تماشاگر پسند باشد عناصری را در آن تغییر داده اند. این تغییرات عمدتاً در پایان بندی فیلم قابل مشاهده است. در مجموع مکانیک 2011 از حیث ارایه ی صحنه های اکشن و سطح انرژی حرکتی اش از مکانیک 1972 سرتر است. اما آنچه فیلم مایکل وینر را در مقامی بالاتر از فیلم سایمون وست قرار می دهد، سطوح روانشناختی فیلم است. جدای از این، سکته های موجود در خط داستانی مکانیک 2011 ویژگی دیگری است که آن را پائین تر از برادر بزرگ اش قرار می دهد. مکانیک برای آنهایی که از تماشای تریلرهای هالیوودی لذت می برند، خوراک سبک مناسبی است، هر چند که پایان بندی ناموزون و توخالی اش مایه ی نومیدی کسانی می شود که از مفاهیم کنایی و تعریضی فیلم نخست لذت برده بودند.
کارگردان :
بازیگران :
خلاصه داستان:
در این فیلم لینکلن از خون آشام ها به این دلیل که مادرش را به قتل رسانده اند، کینه دارد و بعد از تلاشی نافرجام برای از بین بردن قاتل مادرش جک بارتس (Marton Csokas)، با یک شکارچی خون آشام کهنه کار و با سابقه به نام هنری استرجس (Dominic Cooper) آشنا می شود و نزد او به شاگردی می پردازد. بعد از آن به اسپرینگ فیلد نقل مکان می کند و آنجا وارد دنیای سیاست می شود و خون آشام های زیادی را از بین می برد و ...
از آن خزعبلاتی که فقط یک فیلم امریکایی از پس نمایش دادنش بر میآید!
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
سه روز بعدی با توجه به بازیگران و کارگردانِ صاحب نام و اسکاری اش توقعات و انتظارات فراوانی را باعث شده بود. اما حالا که فیلم به روی پرده آمده، می بینیم که عملاً توان پاسخگویی به این اتنظارات را ندارد. تماشاگر از فیلمی که پل هگیس - کارگردان فیلم های قدرتمندی همچون تصادف و در دره ی الا و نویسنده ی فیلم موفقی مثل عزیز میلیون دلاری نوشته و کارگردانی کرده - توقع بیشتری دارد؛ به ویژه آن که بازیگر کارکشته ای مثل راسل کرو نقش اصلی این فیلم را بازی می کند.