کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
داستان زندگی قهرمان ناشنوای کشتی مت همیل ...
کارگردان :
بازیگران :
خلاصه داستان:
از این تحریف های داستانای کلاسیک! شاهزاده ولاد برای مقابله با حجوم ترکها (!) به یک هیولا تبدیل می شود!!!
کارگردان:
David Hayter
بازیگران:
خلاصه داستان:
"سادیت ریچاردز" پس از اینکه پدر و مادرش به قتل میرسند، به جاده میزند. او حیران، سرگردان و بیهدف است تا اینکه با موجودی وحشی روبرو می شود...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
داستان فیلم درباره پسری به نام الکساندر است که مایه ی ننگ خانواده اس است و خانواده اش هیچ برنامه ای برای شرکت در جشن تولدش ندارند. الکساندر که شدیداً دلش به حال خودش میسوزد، نیمه شب تولدش برای خود یک ظرف بستنی گردویی میریزد و آرزو میکند تا بقیه ی اعضای خانواده یک روز دردِ زندگی ای را که او خوب با آن آشنا است را تجربه کنند و...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
آلیستر و مایلز که هر دو از خانواده هایی اشرافی هستد به دانشگاه آکسفرد راه میابند و در همان ابتدای ورود عضو باشگاهی به نام باشگاه شورش می شوند که...
ژانر: هیجانی
کارگردان:
بازیگران:
Tom Wilkinson
خلاصه داستان:
سه کارآگاه که بر اثر یک تصادف یه کودک خردسال را به کما می فرستند، تلاش میکنند تا نقش بازی کنند و خود را از این ننگ مبرا کنند. اما آن ها تا چه مدت می توانند کار خود را از دیگران پنهان کنند؟!
ژانر: درام
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
یک وکیل موفق برای مراسم خاکسپاری مادرش به زادگاهش باز می گردد، اما متوجه می شود که پدرش یعنی بهترین قاضی شهر برای یک قتل مجرم شناخته شده است...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
پس از سال ها قطع ارتباط، مردی انگلیسی به نام «ماکس اسکینر» (کرو) باخبر می شود که عمویش (فینی) درگذشته و در پرووانس برای او یک قصر و تاکستان به ارث رسیده است. «ماکس» به فرانسه می رود تا هرچه زودتر ارثیه را به فروش برساند. اما خاطرات دوران کودکی (که در این املاک سپری کرده)، جذابیت دختری فرانسوی (کوتیار) و زنی امریکایی (کورنیش) که ادعا می کند دختر نامشروع عموی «ماکس» است، نقشه های او را بر هم می زند...
کارگردان:
بازیگران:
خلاصه داستان:
«هانا» (فارو) که با «الیوت» (کین) ازدواج کرده، قبلا همسر «میکی» (آلن)، بوده است. «لی» (هرشی) و «هالی» (ویست) خواهران «آنا» هستند. «الیوت» مدتی با «لی» رابطه برقرار می کند و «هالی» به زندگی «هانا» که ظاهرا بی عیب و نقص است حسادت می ورزد. «میکی» نیز نگران این است که در اثر تومور مغزی بمیرد. سرانجام «هانا» و «الیوت» دوباره به هم نزدیک می شوند، «لی» با جوانی آشنا می شود و «هالی» و «میکی» نیز یکدیگر را پیدا می کنند.